کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیبت کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیبت کننده
لغتنامه دهخدا
غیبت کننده . [ غ َ / غ ِ ب َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب )آنکه غیبت کند. آنکه غایب شود. غایب . رجوع به غَیبَت ، غَیبَة و غیبَة شود. || آنکه بدگویی و غیبت کند. بدگویی کننده از کسی در غیاب او. وَقّاع . وَقّاعة. (منتهی الارب ). رجوع به غَیبَت و غیبة ش...
-
واژههای مشابه
-
غیبت کردن
لغتنامه دهخدا
غیبت کردن . [ غ َ / غ ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غایب شدن . ناپدید شدن . حاضر نشدن . رجوع به غَیبَت شود. || بد گفتن در پشت سر کسی . بدی و عیب کسی را در غیاب او گفتن . بدگویی کردن از کسی در غیاب وی . از پس مردم بد گفتن . (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ت...
-
نایب غیبت
لغتنامه دهخدا
نایب غیبت . [ ی ِ ب ِ غ َ / غ ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نایب خاص . رجوع به نایب خاص شود.
-
جستوجو در متن
-
وقاع
لغتنامه دهخدا
وقاع . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) وقاعة. غیبت کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رجل وقاع ؛ مرد غیبت کننده مردم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
ناثی
لغتنامه دهخدا
ناثی . (ع ص ) غیبت کننده . مغتاب . (المنجد).
-
غیبتگر
لغتنامه دهخدا
غیبتگر. [ غ َ / غ ِ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) بدگو. (ناظم الاطباء). بدگویی کننده . آنکه کارش غیبت و بدگویی از مردم باشد. رجوع به غیبت شود.
-
ذواکلة
لغتنامه دهخدا
ذواکلة. [ اُل َ ] (ع ص مرکب ) سخن چین . غیبت کننده . نمام . خبرکش .
-
ناث
لغتنامه دهخدا
ناث . [ ناث ث ] (ع ص ) غیبت کننده . (ناظم الاطباء). ج ، نثاث . رجوع به ناثی شود.
-
محذاء
لغتنامه دهخدا
محذاء. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار غیبت کننده . (منتهی الارب ). || فتنه افکن میان مردم . (از اقرب الموارد).
-
وقاعة
لغتنامه دهخدا
وقاعة. [ وَق ْ قا ع َ ] (ع ص ) مرد غیبت کننده مردم را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وقّاع شود.
-
مغتاب
لغتنامه دهخدا
مغتاب . [ م ُ ] (ع ص ) غیبت کننده و در سپس کسی بد گوینده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
متبدد
لغتنامه دهخدا
متبدد. [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) پریشان ومتفرق . (آنندراج ). پریشان و پراکنده . (ناظم الاطباء). نعت است از تبدد. (منتهی الارب ) : خبر رسید که ختای و تنگوت از امتداد غیبت چنگیزخان مترددرای شده اند و در ایلی و عصیان متبدد گشته . (جهانگشای جوینی ). و ...
-
متخنس
لغتنامه دهخدا
متخنس . [ م ُ ت َ خ َن ْ ن ِ ] (ع ص ) غیبت کننده . (آنندراج ). غماز. (ناظم الاطباء). || پنهان و پوشیده و غایب . || پس مانده و در عقب مانده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تخنس شود.