کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غُزًّى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َ ] (اِخ ) ابراهیم بن یحیی بن عثمان بن محمد الکلبی الاشهبی الغزی ، مکنی به ابواسحاق از مشاهیر شعرای عرب بود. در اکثر بلاد خراسان و کرمان و مشرق سفر کرد و وزراء و امراء و ملوک آن سامان را مدح نمود و اشعارش در خراسان به غایت مشهور گردید و در ...
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َ زی ی ] (ع ص ، اِ) اسم جمع است مانند حاج وحجیج ، و گفته اند جمع غاز است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پیکارکنندگان با دشمن دین . جنگجویان .
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) (1853-1933) شیخ کامل . عضو مجمع علمی دمشق . او راست : «نهر الذهب فی تاریخ حلب ». (از اعلام المنجد).
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) (1857-1920م ) بشیر. او قاضی قضاة حلب بود. آوازی خوش و حافظه ای قوی داشت . او راست : «رسالة فی التجوید». (از اعلام المنجد).
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) (904-984 هَ . ق .) محمدبن محمدبن محمد غزی عامری دمشقی ، بدرالدین بن رضی الدین . او فقیه و عالم به اصول و تفسیرو حدیث بود. ولادت و وفات او در دمشق بود. وی را صد و اندی کتاب است که از جمله ٔ آنها سه کتاب تفسیر و حواشی و شروح ب...
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) (939-1004 هَ . ق ). محمدبن عبداﷲبن احمد خطیب عمری تمرتاشی غزی حنفی ، ملقب به شمس الدین . او در عصر خودشیخ حنفیه و اهل غزه بود و در آنجا به دنیا آمد، و در همان جا درگذشت . او راست : «تنویر الابصار» در فقه و «مسعف الحکام علی ا...
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) (977-1061هَ . ق .) محمدبن محمدبن محمدبن احمد غزی عامری دمشقی ، ملقب به نجم الدین . مورخی متتبع و ادیب بود. وی در دمشق به دنیا آمد و در همانجا در گذشت . او راست : کتاب «الکواکب السائرة فی تراجم اعیان المئة العاشرة» خطی ، و کت...
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ). شهرکی است از بلاد فلسطین در یک منزلی بیت المقدس ، و مولد امام شافعی است . (انساب سمعانی ورق 408 ب ). ظاهراً همان غزه است . رجوع به غزه شود.
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) حملة بن محمد غزی . از عبداﷲبن محمدبن عمرو غزی روایت کند، و ابوالقاسم سلیمان بن احمدبن ایوب طبرانی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 408ب ).
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) سیف بن عمرو، مکنی به ابوتمام . از محمدبن ابی سری عسقلانی روایت کند، و ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی و ابوالحسین بن ترجمان غزی صوفی از او روایت کنند. (از انساب سمعانی ورق 408ب ).
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عثمان . از عابدان یمن بود. وی از عبیدبن عمیر روایت کند، و یزیدبن ابی حکیم از او روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 408 ب ).
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) علی بن عیاش بن عبداﷲبن اشعث ، مکنی به ابوالحسن . وی از محمدبن حماد طهرانی روایت کند، و احمدبن عمربن محمد مصری حیری از او روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 408 ب ). رجوع به ابوالحسن علی بن عیاش شود.
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) عیسی بن عثمان بن عیسی ، ملقب به شرف الدین . فقیهی بود که نیابت حکومت دمشق را بر عهده داشت . از کتابهای او «ادب الحکام فی سلوک طرق الاحکام » است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 752).
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) محمدبن حبیش .وی از سفیان بن عیینه روایت کند. و حسن بن سفیان شیبانی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 408 ب ).
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ َزْ زی ] (اِخ ) محمدبن عبید. ابن قتیبة از او روایت کند. (از انساب سمعانی ورق 408 ب ).