کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَيْرُهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غیره
لغتنامه دهخدا
غیره . [ غ َ رِ ] (از ع ، اِ) اجنبی و بیگانه . ضد خودی و آشنا. دیگری . کس دیگر. (از ناظم الاطباء).
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ رَ ] (ع اِمص ) خواربار رسانیدن و سود رسانیدن . اسم مصدر از غارَ یَغیرُ. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ) خواربار. (مهذب الاسماء). بارشکنی و خواربار. (منتهی الارب ). || دیت . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). دیه . ج ، غِیَر گویند: ان لم...
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) رشک خوردن بر زن خود. (منتهی الارب ) رشک بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). غیرة مرد بر زن خود و همچنین غیرة زن بر شوهر خود، حمیت داشتن نسبت به وی و ناپسند شمردن شرکت دیگری در حقی که بر او دارد. صفت آن ، ...
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ غ ِ رَ ] (اِخ ) اسب حارث بن یزید همدانی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) بطنی است از «بلی »، و او غیرةبن ذهل بن هنی بن بلی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) بطنی است از ثقیف ، و او غیرةبن عوف بن ثقیف است . و مغیرةبن اخنس بن شریق ثقفی غیری بدونسبت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ). بطنی است از کنانه و او غیرةبن لیث بن بکر است . ایاس ، عاقل و خالدبنوالکبیربن عبد یالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن لیث بدو منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).
-
جستوجو در متن
-
دیا
لغتنامه دهخدا
دیا. (یونانی ، پیشوند) مزیدمقدمی است یونانی بمعنی با، از، من ، به ، در وسط، درفاصله و غیره چنانکه در دیامرون ، دیافرغما، دیاسقولیطوس ، دیاقورا و دیافنطس و غیره . (یادداشت مؤلف ).
-
گاروک بد
لغتنامه دهخدا
گاروک بد. [ ب َ ] (اِ) رئیس کارگران سلطنتی و غیره در ایران باستان .
-
آغالیش
لغتنامه دهخدا
آغالیش . (اِمص )بر باد دادن خرمن کاه و غیره . (فرهنگ اسدی ، خطی ).
-
جوجو
لغتنامه دهخدا
جوجو. (اِ) در تداول امروز کودکان هر حشره ٔ خرد چون مورچه و ساس و شپش و غیره .
-
تابانیدن
لغتنامه دهخدا
تابانیدن . [ دَ ] (مص ) تاب دادن . پیچ دادن . || به تابش داشتن . به تافتن داشتن . || گرم کردن تنور و غیره .
-
ذوالخیار
لغتنامه دهخدا
ذوالخیار. [ ذُل ْ ] (ع ص مرکب ) (فقه ) آنکه حق خیار دارد در بیع و غیره .
-
لافند
لغتنامه دهخدا
لافند. [ ف َ ] (اِ) ریسمان (اعم از پنبه و غیره ). در گیلکی امروز هم متداول است .