کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَفَّارِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حث
لغتنامه دهخدا
حث . [ ح ُث ث ] (اِخ ) یکی از منازل بنی غفار در حجاز.
-
آمرزشکار
لغتنامه دهخدا
آمرزشکار. [ م ُ زِ ] (ص مرکب ) آمرزگار. آمرزنده . غافر. عَفُوّ. غفور. غفّار.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نافع الاقرع .مولی بنی غفار. محدث است و از ابی قتاده روایت کند.
-
بارحم
لغتنامه دهخدا
بارحم . [ رَ ] (ص مرکب ) رحیم دل . رحمان . راحم . غافر. غفور. غفار. (کازیمیرسکی ). رجوع به «با» شود.
-
گنه بخش
لغتنامه دهخدا
گنه بخش . [ گ ُ ن َه ْ ب َ ] (نف مرکب ) آمرزنده . غفار. غفور. گنه بخشای : توانا و دانا به هر بودنی گنه بخش بسیاربخشودنی .نظامی .
-
اباذر
لغتنامه دهخدا
اباذر. [ اَ ذَ ] (اِخ ) جندب بن جنادةبن سفیان بن عبیدبن صعیربن حرام بن غفار غفاری . نام یکی از صحابه ٔ رسول . رجوع به ابوذر جندب ... شود.
-
درگذارنده
لغتنامه دهخدا
درگذارنده . [ دَ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) درگذار. غافر. غفار. غفور. (یادداشت مرحوم دهخدا). عَفُوّ. (مهذب الاسماء). بخشاینده . بخشایشگر.
-
صفوح
لغتنامه دهخدا
صفوح . [ ص َ ] (ع ص ) جوانمرد بخشنده ٔ عفوکننده . (منتهی الارب ). کثیرالصفح . کثیرالعفو. غفار. غفور. عفوّ. || زن روی گرداننده ٔ بازدارنده . (منتهی الارب ).
-
صفاح
لغتنامه دهخدا
صفاح . [ ص َف ْ فا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از صفح . غفار. صفوح . عفوّ. درگذرنده ٔ گناه . بخشنده ٔ جرم . آمرزگار.
-
گنه بخشا
لغتنامه دهخدا
گنه بخشا. [ گ ُ ن َه ْب َ ] (نف مرکب ) گنه بخش . آمرزنده . غفار : گنه بخشا و عفواندوز می باش به خوشخویی چو روشن روز می باش .ناصرخسرو.
-
غفارالذنوب
لغتنامه دهخدا
غفارالذنوب . [ غ َف ْ فا رُذْ ذُ ] (ع ص مرکب ) آمرزنده ٔ گناهان . پوشاننده ٔ گناهان . از صفات خداوند تبارک و تعالی . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی . رجوع به غفار شود.
-
غفارة
لغتنامه دهخدا
غفارة. [غ َف ْ فا رَ ] (ع ص ) مؤنث غفار به معنی آمرزنده ٔ گناه و پوشاننده ٔ آن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ردائی است که کشیشان آن را در کلیساها پوشند. (از اقرب الموارد). لغت عبرانی است . (قطر المحیط).
-
غفاری
لغتنامه دهخدا
غفاری .[ غ ِ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به قبیله ٔ غفار. (از انساب سمعانی ورق 410 ب ). || منسوب به آنکه از نسل ابوذر جندب بن جنادة باشد. (از ناظم الاطباء).
-
آمرزگار
لغتنامه دهخدا
آمرزگار. [ م ُ ] (ص مرکب ) آمرزشکار. آمرزنده . غافر. غفور. غفار. عَفُوّ. حسن التجاوز. کریم الصفح . جمیل الصفح . رحیم . راحم . بخشاینده : گناه من ار نامدی در شمارتو را نام کی بودی آمرزگار؟نظامی .
-
مؤدب
لغتنامه دهخدا
مؤدب . [ م ُ ءَدْ دِ ] (اِخ ) صالح بن کیسان مؤدب مولی بنی غفار از مردم مدینه و معلم و مربی عمربن عبدالعزیز و از راویان بود. او از زهری و نافع و جز آن دو روایت دارد و مالک و عمروبن دینار از او روایت کنند. (از الانساب سمعانی ).