کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَفُورٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غفور
لغتنامه دهخدا
غفور. [ غ َ ] (ع ص ) آمرزگار.ج ، غُفُر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمرزنده ٔ گناه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آمرزنده . (دهار). آمرزنده و پوشنده ٔ گناه . (مهذب الاسماء). غَفّار. عَفُوّ. صفوح .صَفّاح . || (اِخ ) یکی از صفات باری تعالی است ؛ یعنی ساتر ...
-
غفور
لغتنامه دهخدا
غفور. [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُفر و غَفر، به معنی بزغاله ٔ کوهی . (از اقرب الموارد). رجوع به غفر شود.
-
غفور
لغتنامه دهخدا
غفور. [ غ ُ ] (ع مص ) به معنی غَفر (مص ) و غفران . (از اقرب الموارد). رجوع به غفر و غفران شود.
-
بنه غفور
لغتنامه دهخدا
بنه غفور. [ ب ُ ن َ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گتوند بخش گتوند است که در شهرستان شوشتر واقع شده است . دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
عباس آباد غفور
لغتنامه دهخدا
عباس آباد غفور. [ ع َب ْ با دِ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان . واقع در 9هزارگزی شمال رفسنجان و 10هزارگزی شمال شوسه ٔ رفسنجان به کرمان . ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر. 323 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات...
-
واژههای همآوا
-
غفور
لغتنامه دهخدا
غفور. [ غ َ ] (ع ص ) آمرزگار.ج ، غُفُر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمرزنده ٔ گناه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آمرزنده . (دهار). آمرزنده و پوشنده ٔ گناه . (مهذب الاسماء). غَفّار. عَفُوّ. صفوح .صَفّاح . || (اِخ ) یکی از صفات باری تعالی است ؛ یعنی ساتر ...
-
غفور
لغتنامه دهخدا
غفور. [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُفر و غَفر، به معنی بزغاله ٔ کوهی . (از اقرب الموارد). رجوع به غفر شود.
-
غفور
لغتنامه دهخدا
غفور. [ غ ُ ] (ع مص ) به معنی غَفر (مص ) و غفران . (از اقرب الموارد). رجوع به غفر و غفران شود.
-
قفور
لغتنامه دهخدا
قفور. [ ] (اِ) کفری است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قفورا شود.
-
قفور
لغتنامه دهخدا
قفور. [ ق َف ْ فو ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ).
-
قفور
لغتنامه دهخدا
قفور. [ ق َف ْ فو ] (ع اِ) غلاف شکوفه ٔ خرما. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). قافور. || غلاف خرمای نورسیده .(منتهی الارب ). || گیاهی است که مرغ سنگخوار آن را چرد. (اقرب الموارد). رجوع به قفورا شود.
-
قفور
لغتنامه دهخدا
قفور. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَفْر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قفر شود.
-
جستوجو در متن
-
غفر
لغتنامه دهخدا
غفر. [ غ ُ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَفور. (از اقرب الموارد). رجوع به غفور شود.