کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غوطه
لغتنامه دهخدا
غوطه . [ طَ/ طِ ] (از ع ، اِ) فروشدن به آب . فرورفتگی در آب و غرق شدگی . فرورفتگی سر در آب . غوطه به واو معروف است نه به واو مجهول ، زیرا در عربی به واو مجهول نمی آرند. (غیاث اللغات ). سر به آب فروبردن ، و فارسیان به واو مجهول خوانند؛ و با لفظ زدن و ...
-
واژههای مشابه
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) آبی است از آن بنی عامربن جوین طائی که به بدی و شوری معروف است . این غوطه را با «غوطه » شهری در بلاد طی ٔ غوطتان نامند. (از معجم البلدان ).
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) زمینی است نرم و سپید ازآن بنی ابی بکر که سوار به دو روزطی کردن آن نتواند، و در آن آبهای بسیار و زمینهای سبز و خرم و کوهها قرار دارند. (از معجم البلدان ).
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) شهری است در بلاد طی ٔاز آن بنی لام که نزدیک جبال صبح از آن بنی فزاره واقعاست . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعدی شود.
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) غوطه ٔ دمشق . شهر دمشق یا شهرستانی است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ناحیتی که دمشق جزء آن است . پیرامون آن 18 میل است و کوههای بلند آن را از هر سو فراگرفته اند، بخصوص قسمت شمالی آن که کوههایی بسیار بلند دارد. آبهای غوطه ...
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) نام نهری در دوزخ ، در حدیث آمده : من مات مدمن خمر سقاه اﷲ من نهر الغوطة؛ (یعنی هرکه بمیرد در حال افراط در میخواری ، خداوند او را از چشمه ٔ غوطة سیراب کند). قیل : یا رسول اﷲ ما نهر الغوطة؟ قال : نهر یجری من فروج المومسات یوذی اهل ا...
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (ع اِ) زمین پست هموار. ج ، غیطان ، اَغواط. ابن اعرابی گوید: غوطه جای فراهم شدن گیاه است ، و ابن شمیل گوید: گودالی که در زمین هموار و پست باشد. (ازمعجم البلدان ). || (معرب ، اِ) نقرس . وجعالمفاصل . (دزی ج 2 ص 231).
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ غ َ طَ ] (ع اِ) زمین پست هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین پست و گودال . وهدة. || اسم مرت از غَوط است . (از اقرب الموارد). رجوع به غَوط در معنای مصدری شود. به معانی کندن ، درآمدن در چیزی ، غایب و ناپدید شدن ، و فرورفتن در آب .
-
غوطه ٔ بلنسیه
لغتنامه دهخدا
غوطه ٔ بلنسیه . [ طَ ی ِ ب َ ل َ ی َ ] (اِخ ) نام باغهایی است در بلنسیه واقع در اسپانیا که نظیر غوطه ٔ دمشق است . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 31 و بلنسیه در همین لغت نامه شود.
-
غوطه ٔ دمشق
لغتنامه دهخدا
غوطه ٔ دمشق . [ طَ ی ِ دِ م َ ] (اِخ ) رجوع به غوطه شود : آرایشها و نیکویهای جهان چهار چیز است : غوطه ٔ دمشق و سغد خراسان و شعب بوان و مرغزار شیدان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 147).
-
غوطه خوردن
لغتنامه دهخدا
غوطه خوردن . [ طَ / طِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فروشدن در آب . در آب شدن . ناغوش خوردن . سر به آب فروبردن . فرورفتن در آب . غوته خوردن . غوته زدن . غوطه ور شدن . انغماس . انغساس . قمس . غمس . غوص . رجوع به غوطه و غوته شود : به دل گفت پیکار با ژند...
-
غوطه دادن
لغتنامه دهخدا
غوطه دادن . [ طَ / طِ دَ ] (مص مرکب ) فروکردن در آب و غرق کردن . (ناظم الاطباء). فروبردن در آب . غوطه ور کردن . غوته دادن . قَمس . اِقماس . غَت ّ. (منتهی الارب ). رجوع به غوطه و غوته شود : طاقت یک موج او کراست که طوفان صد یک آن بود و غوطه داد جهان را...
-
غوطه زدن
لغتنامه دهخدا
غوطه زدن . [ طَ / طِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فروشدن در آب . سر به آب فروبردن . فرورفتن در آب . غوطه خوردن . غوته خوردن . غوطه ور شدن . رجوع به غوطه و غوته شود : غوطه در خون خود از فرق زند تا به قدم به شهید تو نزیبد کفنی بهتر ازین . سعدی (از آنندراج ).بخون...
-
غوطه فروبردن
لغتنامه دهخدا
غوطه فروبردن . [ طَ / طِ ف ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سر به آب فروبردن . فروبردن سر در آب و مانند آن . غوطه ور شدن . رجوع به غوطه و غوته شود : چو این زاری به گوش غزنوی خوردسرش غوطه به خون دل فروبرد.حکیم زلالی (از آنندراج ذیل به گوش آمدن ).