کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غورت
لغتنامه دهخدا
غورت . (ترکی ، اِ) قورت . رجوع به قورت شود.
-
واژههای مشابه
-
غورت انداختن
لغتنامه دهخدا
غورت انداختن .[ اَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عوام و لوطیان ، دعوی باطل کردن . بستن به خویش چیزی را از نیکی به دروغ .
-
غورت دادن
لغتنامه دهخدا
غورت دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بلعیدن . قورت دادن . رجوع به قورت دادن شود.
-
واژههای همآوا
-
غورة
لغتنامه دهخدا
غورة. [ غ َ رَ ] (ع مص ، اِ) اسم مرت از غَور. (از اقرب الموارد).یکبار آمدن بزمین نشیب . یکبار درآمدن و داخل شدن درچیزی . رجوع به غَور شود. || آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میان روز. (منتهی الارب ). ظُهر. قائله . (اقرب الموارد). وسط روز.
-
غورة
لغتنامه دهخدا
غورة. [ غ َ رَ / غو رَ ] (اِخ ) نام جایی است از نواحی یمامه . در اخبار آمده است : رسول خدا سه اقطاع به مَجّاعةبن مرارة داد و آنها غوره و غرابه و حُبَل از نواحی یمامه بودند. (از معجم البلدان ).
-
قورت
لغتنامه دهخدا
قورت . (ترکی ، اِ) با اشباع بمعنی کرم که آن را به عربی دودگویند. (سنگلاخ ). || گرگ . ذئب . (سنگلاخ ).
-
قورت
لغتنامه دهخدا
قورت . [ ] (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلو [ از ایلات خمسه ٔ فارس ] . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
قورت
لغتنامه دهخدا
قورت . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) جرعه . (سنگلاخ ). غورت . جرعه ٔ نوشیدنی .- قورت دادن ؛ فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است . (فرهنگ نظام ).- قورت مال ؛ لاف زن . (فرهنگ نظام ).- امثال :دو قورت و نیم...
-
قورة
لغتنامه دهخدا
قورة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است با شبیلیة. (منتهی الارب ). دهی است از اشبیلیه ٔ اندلس . ابوعبداﷲ محمدبن سعیدبن احمدبن رزقون قوری محدث بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
قورت
لغتنامه دهخدا
قورت . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) جرعه . (سنگلاخ ). غورت . جرعه ٔ نوشیدنی .- قورت دادن ؛ فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است . (فرهنگ نظام ).- قورت مال ؛ لاف زن . (فرهنگ نظام ).- امثال :دو قورت و نیم...
-
عصا
لغتنامه دهخدا
عصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء (عصای ) نیز اس...