کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غوث
لغتنامه دهخدا
غوث . [ غ َ ] (اِخ ) ابن سلیمان حضرمی قاضی مصر. وی محدث بود. (از تاج العروس ).
-
غوث
لغتنامه دهخدا
غوث . [ غ َ ] (اِخ ) جدی جاهلی است ، و بنی غوث بطنی از جذیمه ، از جرم ، از طی ٔ است . منازل ایشان با قوم خودشان «جرم » در بلاد غزه بود. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 761).
-
غوث
لغتنامه دهخدا
غوث . [ غ َ ] (اِخ ) قبیله ای از یمن . و او غوث بن أدربن زیدبن کهلان بن سباء است . صاحب «تهذیب » غوث را قبیله ای از ازد میداند، و در قول زهیر آمده : و یخشی رماة الغوث من کل مرصد. (از تاج العروس ).
-
غوث
لغتنامه دهخدا
غوث . [ غ َ ] (ع مص ) یاری کردن و اعانت . (از اقرب الموارد) به فریاد رسیدن . || (اِ)فریاد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). اسم است از تغویث ، یعنی واغوثاه گفتن . غُواث . (از اقرب الموارد).- دیوان الغوث ؛ اداره ٔ درخواست کمک . این اداره مأموری عالی ر...
-
واژههای مشابه
-
عبدی غوث
لغتنامه دهخدا
عبدی غوث . [ ع َ ی َ غ َ ] (اِخ ) ابن صلاءةبن ربیعة، از بنی الحارث بن کعب از قحطان . شاعری جاهلی و یمانی است . وی صاحب قصیده ای است که مطلع آن این است :ألا لاتلومانی کفی اللوم مابیا.وی به سال 40 هَ . ق . در جنگی اسیر شد و چون او را در کیفیت مردن مخی...
-
غوث اعظم
لغتنامه دهخدا
غوث اعظم . [ غ َ ث ِ اَ ظَ ] (اِخ ) لقب شیخ عبدالقادر گیلانی . رجوع به عبدالقادر گیلانی ، قاموس الاعلام ترکی و ریحانة الادب ج 3 شود.
-
غوث علوی
لغتنامه دهخدا
غوث علوی . [ غ َ ث ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) (الَ ...)شیخ فضل بن حبیب امام غوث علوی بن محمدبن سهل مولی دویلة حسنی علوی . او راست : 1- ایضاح الاسرار العلویة و منهاج السادة العلویة. 2- تحفة الاخیار عن رکوب العار. 3- راتب الاسم . 4- رسالة فی نبذة من التصوف ، و...
-
غوث آباد
لغتنامه دهخدا
غوث آباد. [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 30هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و17500گزی جنوب باختری راه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم است . دارای 117 تن سکنه ٔ کرد می باشد. آب آن ا...
-
واژههای همآوا
-
غوص
لغتنامه دهخدا
غوص . [ غ َ ] (ع مص ) به آب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). غوطه خوردن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). به دریا فروشدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). در آب فروشدن . (منتهی الارب ). در آب غوطه زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رفتن در زیر آب . غطس . (از...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . (ع اِ) صومعه ٔ ترسایان .(برهان ). عبادت خانه ٔ راهبان . (منتهی الارب ). صومعه ٔ راهب و گویند. سرصومعه است . (اقرب الموارد). و آن فارسی معرب است . (المعرب جوالیقی ص 278). || خانه ٔ شکاری . (منتهی الارب ). خانه ٔ شکارچی . (از اقرب الموارد). || (ا...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ] (اِ) نوعی از سمک بحری است . || به عجمی نبات وج . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (اِخ ) (ذو الَ ...) لقب سنان بن عامر بدان جهت که کمان خود را در عوض هزار شتر در نزدحارث بن ظالم نعمان اکبر گرو گذاشت . (منتهی الارب ).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (اِخ ) برجی است در آسمان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نام برج نهم از دوازده برج فلکی که کمان و کمان گردون نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام برج نهم از بروج دوازده گانه است که ستاره هایش شکل مرد تیرانداز فرض شده . (از فرهنگ نظام ). د...