کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوائل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غوائل
لغتنامه دهخدا
غوائل . [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائِلة. (دهار)(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غائلة شود.
-
جستوجو در متن
-
غائلة
لغتنامه دهخدا
غائلة. [ ءِ ل َ ] (ع اِ) تأنیث غائل . || بدی . (منتهی الارب ). ج ، غوائل . (مهذب الاسماء). فساد.شر. عیب . دشواری . سختی . دشمنانگی . فلان قلیل الغائلة؛ ای قلیل الشر. (دهار). || داهیه . بلا. امری منکر. مهلکة. آفت . || کینه ٔ پوشیده . (منتهی الارب ). ...
-
غایلة
لغتنامه دهخدا
غایلة. [ ی ِ ل َ ] (ع اِ) لغتی در غائلة.دشواری . سختی . بدی . گزند. فساد. الشر و المهلکة. (قطر المحیط). ج ، غوائل : امیر یوسف مردی بودسخت بی غایله . (تاریخ بیهقی ). بصلاح ملک او نزدیکتر باشد و از معرت فساد و غایلت عناد دورتر ماند. (جهانگشای جوینی ). ...
-
غوایل
لغتنامه دهخدا
غوایل . [ غ َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رجوع به غوائل شود : و چون ابوعلی آن رخنه برگرفت و از عوادی شرّ و غوایل ضرّ نصر فارغ شد... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272ص 265). دام حبایل را جهان نام نهاده اند و شبک غوایل را زمان . (جهانگشای جوینی ). فرمود که حکم پسران هم...
-
احمدپاشا
لغتنامه دهخدا
احمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) هرسک زاده یکی از اکابر وزرای عثمانی . وی بروزگار سلطان بایزید و سلطان سلیم چهار بار بمقام صدراعظمی ارتقا یافت و مجموعاً هفت سال این منصب راند. اصل او از هرسک است و در جوانی مسلمانی گرفت و بعتبه ٔسلطان محمد ثانی ملتجی شده و...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف معافری مالکی ، مشهور به ابن قابسی و مکنّی به ابوالحسن . محدث و حافظ و اصولی و فقیه و متکلم قرن چهارم هجری . او راست : 1 - الرسالة المفصلة لاحوال المتعلمین و احکام المعلمین و المتعلمین . 2 - ملخص الموطأ. 3- الممهد ...
-
معرت
لغتنامه دهخدا
معرت . [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) عیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زشتی . بدی . اذیت . رنج . آزار. گزند. آسیب . زیان : و اگر در کاری خوض کند که عاقبت وخیم و خاتمت مکروه دارد و شر و مضرت و فساد و معرت آن به ملک او بازگردد... از وخامت آن او را بیاگاهانم...
-
اسحاق خان
لغتنامه دهخدا
اسحاق خان . [ اِ] (اِخ ) وی از اواسطالناس ایل قرائی و پدر او که درملازمت یک تن از رؤسای طایفه ٔ قراتاتار [ قراتاتار طایفه ای بودند که از ترکستان بهمراهی امیر تیمور آمده بودند و یک قسمت آنان در خراسان و قسمت دیگر در خاک عثمانی ساکن گردیده و بعد از فو...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...