کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غونتران
لغتنامه دهخدا
غونتران . [غُن ْ ؟ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گنتران . رجوع به گنتران و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
غوندار
لغتنامه دهخدا
غوندار. [ غُن ْ ] (اِخ ) تلفظ عربی و ترکی گندار . رجوع به گندار و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
غوندبود
لغتنامه دهخدا
غوندبود. [ غُن ْ ب َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گندبود . رجوع به گونو و اعلام المنجد شود.
-
لغاً
لغتنامه دهخدا
لغاً. [ ل َ غَن ْ ] (ع مص ) شیفتگی کردن به چیزی و آزمند آن شدن . || بسیار خوردن آب را و سیر نشدن . || آواز کردن کسی را. (منتهی الارب ).
-
لغاً
لغتنامه دهخدا
لغاً.[ ل َ غَن ْ ] (ع مص ) لاغیة. لغو. بیهوده گفتن و خطا کردن در سخن . (منتهی الارب ). نافرجام گفتن . (زوزنی ).
-
لغی
لغتنامه دهخدا
لغی . [ ل َ غَن ْ ] (ع مص ) بیهوده گفتن . (منتهی الارب ) (دهار). لغو. لاغیة. ملغاة.
-
رغی
لغتنامه دهخدا
رغی . [ رُ غَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رُغوَة، به معنی کفک و سرشیر. (آنندراج ). ج ِ رُغوَة و رِغوَة.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رِغوَة شود.
-
پژمرده گردیدن
لغتنامه دهخدا
پژمرده گردیدن . [ پ َ م ُ دی دَ / دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پژمرده شدن : هر گلی پژمرده گردد زو نه دیرمرگ بفشارد همه در زیر غن .رودکی .
-
لغی
لغتنامه دهخدا
لغی . [ ل َ غَن ْ ] (ع ص ، اِ) لغو. سخن بیهوده . هیچکاره از هر چیزی . لغو. || خطا. لغو. || آنچه در حساب و شمار نیاید از شتربچه و گوسپند ریزه که در دیت داده شود به سبب حقارت و خردی وی . (منتهی الارب ). لغو.
-
اصبغالناصیة
لغتنامه دهخدا
اصبغالناصیة. [ اَ ب َ غُن ْ نا ی َ ] (ع ص مرکب ) از نشانه های اسب است و بر اسبی اطلاق شود که تمام پیشانی آن سپید باشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 21).
-
غویه
لغتنامه دهخدا
غویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) چوبی که با آن روغن میکشند. چوب روغن کشی . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 192 الف ) (اشتینگاس ).شیرزنه . چوب شیرزنه . (ناظم الاطباء). با غن و غنگ مقایسه شود. || لوله ٔ خمیده که بدان مایعی را از ظرفی به ظرف دیگر ریزند و به فرانسه سیف...
-
کث
لغتنامه دهخدا
کث . [ ک َ ] (پسوند) (مزید مؤخر امکنه ) کلمه ای است که مانند کند، قند، کت ، غن ، جان ، کان ، گان ، خان و قان در آخر اسامی شهرها و شهرکها و قصبه هایی چون : اخسیکث ، اسبانیکث ، اسبکث ، بارسکث ، بارکث ، خرغانکث ، بومجکث ، کبوذنجکث ، بلاکث ، تون کث و ما...
-
فشاردن
لغتنامه دهخدا
فشاردن . [ ف ِ دَ ] (مص ) فشردن . (آنندراج ). افشردن . (فرهنگ فارسی معین ) : هر گلی پژمرده میگردد ز دهرمرگ بفشارد همه در زیر غن . رودکی .یکی دست بگرفت و بفشاردش پی و استخوانها بیازاردش . فردوسی .فرودآمد از اسب و بفشارد دست پر از خنده بر تخت زرین نشست...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. (ق ) مخفف زود است که تعجیل و شتاب باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)(فرهنگ فارسی معین ). مخفف زود. (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). مخفف زود که جلد و شتاب است . (غیاث ). شتاب و تیز و چالاک و زود و جلد. (ناظم الاطباء)...
-
غند
لغتنامه دهخدا
غند. [ غ ُ ] (ص )گرد با هم آمده . (فرهنگ اسدی ). فراهم آمده . جمعشده . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). گردشده و جمعآمده . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان قاطع). پیچیده و فراهم آمده و جمعشده و به هم برآمده . (غیاث اللغات ). گرفته شده و به هم برآمده ، چنانکه گویند ...