کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنچگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غنچگی
لغتنامه دهخدا
غنچگی . [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (حامص ) غنچه بودن : خضد؛ باریکی میوه ها و غنچگی آن . (منتهی الارب ). || در حال غنچه بودن . رجوع به غنچه شود.
-
جستوجو در متن
-
خضد
لغتنامه دهخدا
خضد. [ خ َ ض َ ] (ع اِ) باریکی میوه ها و غنچگی آنها. || دردی مر اعضا را کمتر از شکستگی . || آنچه از چوب تر خشوده باشند و یا از درخت شکسته باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ضعف و سستی در گیاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) ...
-
غنچه
لغتنامه دهخدا
غنچه . [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) گل ناشکفته باشد به تازی بُرعوم گویند. (فرهنگ اسدی ). نَور. (منتهی الارب ). گل ناشکفته . گلی که هنوز باز نشده است . (ناظم الاطباء) : چو سر کفته شد غنچه ٔ سرخ گل جهان جامه پوشید همرنگ مل . عنصری (از فرهنگ اسدی ).آستین برزد...
-
پنجه
لغتنامه دهخدا
پنجه . [ پ َ ج َ /ج ِ ] (اِ) پنج انگشت با کف دست و پا باشد از انسان و حیوانات دیگر. (برهان قاطع). پنج انگشت دست از مچ تا سر انگشتان . راحة. (منتهی الارب ). تمام کف با انگشتان و نیز انگشتان به تنهائی بی کف . (زمخشری ) (منتهی الارب ). || برثُن (در شیر ...