کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنچه و خار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غنچه غنچه شدن
لغتنامه دهخدا
غنچه غنچه شدن . [ غ ُ چ َ / چ ِ غ ُ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانند غنچه شدن . غنچه وار گشتن : بر لب دجله ز بس بوس لب نوش لبان غنچه غنچه شده چون پشت فلک روی زمین .خاقانی .
-
گون غنچه
لغتنامه دهخدا
گون غنچه . [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب )غازه . گلگونه ٔ روی زنان . سرخاب . (یادداشت مؤلف ).
-
غنچه ٔ تیر
لغتنامه دهخدا
غنچه ٔ تیر. [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پیکان است : من کیستم آن ذره ٔ خورشید نظیرم برطرف کله فتنه کند غنچه ٔ تیرم .حکیم زلالی (از آنندراج ).
-
غنچه خوابیدن
لغتنامه دهخدا
غنچه خوابیدن . [ غ ُ چ َ / چ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) بمعنی غنچه خسپیدن . (آنندراج ). رجوع به غنچه خسپیدن شود : راحت دنیا حجاب دیده ٔ بیدار نیست بر بساط گل چو شبنم غنچه میخوابیم ما.صائب (از بهار عجم ) (آنندراج ).
-
غنچه خندی
لغتنامه دهخدا
غنچه خندی . [ غ ُ چ َ/ چ ِ خ َ ] (حامص مرکب ) خندیدن غنچه وار : زهر برگ گل غنچه خندی کنم به تحسینش گل دسته بندی کنم .نورالدین ظهوری (از بهار عجم ).
-
غنچه دهن
لغتنامه دهخدا
غنچه دهن . [ غ ُ چ َ / چ ِ دَ هََ ] (ص مرکب ) بمعنی غنچه دهان . رجوع به غنچه دهان شود.
-
غنچه زار
لغتنامه دهخدا
غنچه زار. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (اِمرکب ) جایی که در آن غنچه ٔ بسیار روید : غنچه زاری شده از لخت جگر مژگانم تا چه آن نخل قد از آن گل رو آرد بار.درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
غنچه وار
لغتنامه دهخدا
غنچه وار. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بسان غنچه . مانند غنچه : نگیرد هیچکس در دامن محشر گریبانت اگر دامان خود را جمع سازی غنچه وار اینجا.صائب تبریزی .
-
گردن غنچه کردن
لغتنامه دهخدا
گردن غنچه کردن . [ گ َ دَ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . سر عجز فروآوردن . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
فخر خلخالی
لغتنامه دهخدا
فخر خلخالی . [ ف َ رِ خ َ ] (اِخ ) (مولانا...) از فرزندان مشایخ کبار خلخال . به شرف و نسب آراسته و به زیور طبع سلیم پیراسته . و طبع نظم نیکو دارد. این غزل از اوست :خواهم از عشق بتی شیفته و زار شوی تا ز حال من دیوانه خبردار شوی تا کی ای غنچه ٔ بشکفته ...
-
ناظم منشی
لغتنامه دهخدا
ناظم منشی . [ ظِ م ِ م ُ ] (اِخ ) ابن علی بنارسی . از شاعران پارسی گوی هندوستان است . مؤلف صبح گلشن آرد: «ناظم منشی فرزند علی بنارسی خلف شیخ روشن علی . از علوم متداوله بهره ٔ کافی داشت و به نظم فارسی توجه می گماشت » . او راست :نی بوی گل نه سیر گلستا...
-
نذیر
لغتنامه دهخدا
نذیر. [ ن َ ] (اِخ ) محمد طبیب ، متخلص به نذیر. از پارسی گویان خیرآباد هندوستان است . او راست :چون غنچه به رخ نقاب بستی صد خار به سینه ام شکستی اقلیم دلم تمام بگرفت زلف تو، زهی درازدستی کشتی چو مرا به جورباری از سرزنش رقیب رستی .رجوع به صبح گلشن ص 51...
-
کامگار
لغتنامه دهخدا
کامگار. (اِ) (گُل ِ...) قسمی گل سرخ ، یعنی سوری بسیار سرخ . (از ناظم الاطباء). منسوب به احمدبن سهل یکی از اصیلان عجم و نبیره ٔیزدجرد شهریار و از جمله ٔ دهگانان جیرنج از دیهای بزرگ مرو، و جد احمد کامگار نام بود. و به مرو گلی است که بدو باز خوانند گل ک...
-
رجایی
لغتنامه دهخدا
رجایی . [ رَ ] (اِخ )نام وی حسینعلی خراس است ، چون بشغل خراسی اشتغال داشته از اینروی بدین نام معروف گردیده است و گویند در خواب نظامی را دیده و تخلص رجایی را از وی گرفته است .او به قزوین سفری کرد و پیش از اینکه به خدمت میرزاشرف جهان عارف و صوفی و نامی...