کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غملول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غملول
لغتنامه دهخدا
غملول . [ غ ُ ] (ع اِ) رودبار درخت ناک . یا رودبار دراز کم پهن درهم پیچیده گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین نشیب بسیاردرخت . (مهذب الاسماء). وادی تنگ پردرخت و گیاه پیچیده ، و گفته اند: وادی پردرخت دراز و کم پهنا که گیاه درهم و پیچیده داشته باشد...
-
جستوجو در متن
-
غمالیل
لغتنامه دهخدا
غمالیل . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غُملول . (اقرب الموارد). رجوع به غُملول شود.
-
یبست
لغتنامه دهخدا
یبست . [ ی َ ب َ ] (اِ) گیاهی باشد صحرایی شبیه به اسفناج و آن را در آشها کنند و به عربی غملول خوانند. (برهان ) (آنندراج ). برغست : چنان است کارم تباه و تبست که نبود مرا نانخورش جز یبست .فرید احول (از جهانگیری ).
-
بجند
لغتنامه دهخدا
بجند. [ ب َ ج َ ] (اِ) (در زبان هروی ) برغست . (ریاض الادویه ). پژند. موجه . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قنابری . مچه . پجند. (مهذب الاسماء ذیل قنابری ). بژند. غملول . (بحر الجواهر). رجوع به پژند شود.
-
کرغست
لغتنامه دهخدا
کرغست . [ ک َ غ َ ] (اِ) برغست . (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ). گیاهی است و آن گل زردی دارد و به چهارپایان دهند و بیشتر خورش خرالاغ کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || بعضی گویند تره ٔ بهاری است . طعم آن تیز و تند می باشد تر و تازه ٔ آن را پزند ...
-
بژند
لغتنامه دهخدا
بژند. [ ب َ ژَ ] (اِ) گیاهی باشد خوشبوی . بعضی برغست را گویند. و آن گیاهی باشد خودروی شبیه به اسفناج که در غله زارها و کنارهای جوی آب روید و در آشها کنند. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). بعضی به معنی چوب بقم دانسته اند که آن را پزند و سرخ رنگ کنند و به...
-
قنابری
لغتنامه دهخدا
قنابری . [ ق ُ ب َ را ] (ع اِ) سبزی غملول . (اقرب الموارد). نوعی از تره . (منتهی الارب ). اسم عربی غملول است که به فارسی برغست نامند. (فهرست مخزن الادویة) (مهذب الاسماء). تملول . (یادداشت مؤلف ).کملول . (یادداشت مؤلف ). بچند. بژند. سبزج . قُنّابَری...
-
پژند
لغتنامه دهخدا
پژند. [ پ َ ژَ ] (اِ) در لغت نامه ٔ اسدی آمده است : برغست باشد و آن گیاهی بود که خربیشتر خورد و آنرا بتازی قنّابری خوانند و گلکی زرددارد. و صاحب مهذب الاسماء در معنی قنابری پجند آورده است و صاحب برهان گوید: برغست و آن گیاهی است خودروی و خوشبوی مانند ...
-
برغست
لغتنامه دهخدا
برغست . [ ب َ غ َ ] (اِ) تره ٔ بهاری باشد که آن را بپزند و آدمی و چارپایان خورند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی بود که خر خورد بیشتر و زردگلی دارد خرد بسیار گه گاه . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). صاحب منتهی الارب در ذیل تُملول می نویسد گیاهی اس...
-
پشته
لغتنامه دهخدا
پشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مقداری که با پشت توان برداشت . هر چیز که بر پشت گیرند از هیمه و جز آن . کوله . کوله بار. بار : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتندپشته ٔ هیزم بدو برداشتند. رودکی (از کلیله و د...