کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمزه بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غنجیدن
لغتنامه دهخدا
غنجیدن . [ غ ُ دَ ] (مص ) فحش گفتن . (آنندراج ). زشت گفتن . زشت گویی کردن . (ناظم الاطباء). || هزل وبازی نمودن . (آنندراج ). بذله گویی کردن . بازی کردن . || استهزاء کردن . (ناظم الاطباء). || ناز و غمزه کردن . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 190 ب ). ظاهراً م...
-
عقل گداز
لغتنامه دهخدا
عقل گداز. [ ع َ گ ُ ] (نف مرکب ) عقل گدازنده . گدازنده ٔ خرد. عقل ربا : به غمزه عقل گدازی ،به چنگ چنگ نوازی به وعده روبه بازی ، به عشوه شیرشکاری .ابوالفرج رونی .
-
روبه باز
لغتنامه دهخدا
روبه باز. [ ب َه ْ ] (نف مرکب ) روباه باز. حیله گر. مکار. نیرنگ باز. در افعال و رفتار وصفت و طبیعت چون روباه محیل و فریبنده : به غمزه عقل گدازی به چنگ چنگ نوازی به وعده روبه بازی به عشوه شیرشکاری . ابوالفرج رونی .شد شکار چشم روبه باز پردستان توصد هزا...
-
دلنوازی
لغتنامه دهخدا
دلنوازی . [ دِ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلنواز. عمل دلنواز. نواخت دل . نوازش دل . شفقت . مهربانی . تسلی . (ناظم الاطباء). خاطرنوازی . دلجوئی : ابری که ز بارانش می نرویداز طبع مگرتخم دلنوازی . مسعودسعد.غزال شیرمست از دلنوازی به گرد سبزه با ماد...
-
ترکتازی
لغتنامه دهخدا
ترکتازی . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) ترکتاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تاخت آوردن به شتاب و تعجیل و بی خبر و ناگاه باشد بر سبیل تاراج و غارت نمودن . (برهان ). غارتگری . (فرهنگ رشیدی ). تاختن آوردن . (صحاح الفرس ). بمعنی ناگاه تاختن بر سبیل غارت مثل تاختن ...
-
رباینده
لغتنامه دهخدا
رباینده . [ رُ ی َ دَ / دِ] (نف ) نعت فاعلی از ربودن . که برباید : چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خادشوم چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال . معروفی .عدل آمد و امن آمد و رستند رعیت از پنجه ٔ گرگان رباینده ٔ غدار. فرخی .دل تیهو از چنگ طغرل بداغ رباینده ...
-
ناوک انداز
لغتنامه دهخدا
ناوک انداز. [ وَ اَ ] (نف مرکب ) ناوک زن . تیرانداز. (از آنندراج ) (بهار عجم ) : نژادش ز افغان سپاهش هزارهمه ناوک انداز و ژوبین گذار. فردوسی .به صندوق پیلان نهادند روی کجا ناوک انداز بود اندر اوی . فردوسی .ابر میسره چل هزار دگرهمه ناوک انداز پرخاشخر....
-
رقص
لغتنامه دهخدا
رقص . [ رَ ] (ع مص ) یا رَقَص .پویه دویدن : و لا یکون الرقص الا للاعب ابل و لما سواه القفز و النقر. (منتهی الارب ). جنبیدن و برجستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پویه دویدن . (آنندراج ).- رقص درختان ؛ کنایه از جنبیدن شاخ و برگ درختان به روز باد لی...
-
شکار کردن
لغتنامه دهخدا
شکار کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکردن . شکریدن . بشکریدن . زدن . افکندن . صید کردن . اصطیاد. تصید. (یادداشت مؤلف ). تقنص . (منتهی الارب ). اقتناص . (منتهی الارب ) (صراح اللغة). قنص . (منتهی الارب ). صید. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) : وگر به بل...
-
نیرنگ
لغتنامه دهخدا
نیرنگ . [ رَ / ن َ رَ ] (اِ) سحر. افسون . نیرنج . (لغت فرس ) (یادداشت مؤلف ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ). جادوئی . افسون . (اوبهی ). ساحری . افسونگری . (برهان قاطع). طلسم . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). جادو. فسون : سخ...
-
پیشانی
لغتنامه دهخدا
پیشانی . (اِ مرکب ) جزء فوقانی رخسار میان رستنگاه موی و ابروان . بنچه . ناصیه . جبهه . (دهار) (منتهی الارب ).جبین . (زمخشری ). پیچه . چماچم . (برهان ). چکاد. صلایه .کشه . ذؤابه . لطاة. مقدمه . مسجد. رمة. (منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: این کلمه مر...
-
عشوه
لغتنامه دهخدا
عشوه . [ ع ِش ْوَ / وِ ] (از ع ، اِ) وعده ٔ دروغ . (دهار). فریب . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : برادر ما را بر آن داشتند که رسول ما را بازگردانید و رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام که ولیعهد پدر ویست . (تاریخ بیهقی ص 118). باید که جوابی...
-
رخسار
لغتنامه دهخدا
رخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ولی از کثرت استعمال به معنی روی (تمام چهره ) نیز می آید. (از شعوری ج 2 ص 23). روی و چهره و عارض . (ناظم الاطباء). اُجْنة. وَجْنَة. وَجَنة. وِجْنة. وُجْنة. عذار. ممسوح . خُدّة. کَرْشَمة. (منتهی الارب...
-
خال
لغتنامه دهخدا
خال . (ع اِ) نقطه ٔ سیاه بر روی . (مهذب الاسماء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ آنندراج گوید: بلند، فتنه زاد، موزون ، دلربای ، دلجوی ، دلفریب ، دل آرای ، مشکین ، عنبرین ، عبنربوی ، عنبربار، مع...
-
کلک
لغتنامه دهخدا
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِ) نشتر فصاد را گویند و به عربی مبضع خوانند. (برهان ). نیش و نیشتر حجام و فصاد که آن را شست نیز گویند. (آنندراج ). مبضع و نشتر فصاد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در دل خیال غمزه ٔ تیرت چو بگذردگویی زدند بر دل پرخون من ک...