کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غمری
لغتنامه دهخدا
غمری . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به غَمر که بطنی است از غافق . و بعضی به ضم غین گفته اند. (از انساب سمعانی ) (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
غمری
لغتنامه دهخدا
غمری . [ غ َ / غ ُ ] (اِخ ) ولیدبن بکربن مخلدبن ابی زیاد غمری اندلسی ، مکنی به ابوالعباس . حاکم ابوعبداﷲ و دیگران از وی روایت کنند. به عراق و خراسان سفر کرد و در دینور392 هَ . ق . درگذشت . او ادیب و شاعر بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 178).
-
غمری
لغتنامه دهخدا
غمری . [ غ ُ] (حامص ) (از: غمر + یاء مصدری ) ناآزموده کاری . ناآزمودگی . ناشیگری . || غافل و نادان بودن . گول و احمق بودن . گولی . رجوع به غُمر شود : هر آن کس که دارد روانش خردجهان را به غمری همی نسپرد. فردوسی .فرستاده ٔ شهریاران کشی بغمری کشد این و ...
-
واژههای همآوا
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ] (اِخ ) پهلوان بیک یکی از دلاوران خراسان است که طبع شعر نیز داشته ، از اوست :در عین وصل مرده ام از بهر یک نگاه وز شرم عشق تیز برویت ندیده ام .کو رفیقی تا برم پیغام دلدار آوردمژده ز انفاس مسیحا سوی بیمار آورد.(مجمع الخواص ص 36).
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ] (اِخ ) حسن بن نوح مکنی به ابومنصور. از اطباء نامی بود. او راست : کتاب غنی و منی . (عیون الانباء ج 1 ص 327).
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق َ ] (اِخ ) حجاج بن سلیمان بن افلج مکنی به ابوالازهر. از راویان است . وی از مالک بن افس و لیث بن سعد و دیگران روایت کند و از او محمدبن سلمه ٔ مرادی روایت دارد. در حدیث وی منکرها و خطاهاست . وی به سال 197 هَ . ق . در حالی که بر خر خود سوار ب...
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق َ م َ ] (اِخ ) جعفربن عبداﷲبن اسماعیل مکنی به ابوعلی . از محدثان و از مردم مرو است . وی ازابومحمد کامکار ادیب بن عبدالرزاق محتاجی حدیث و ادب اخذ کرد و ابوسعد سمعانی از او حدیث شنید وی در پانصد و سی و اندی درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب ...
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق َ م َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قمر و آن لقب مسعودبن عمروبن عدی بن محارب ازدی است که چون زیبا بود او را قمر لقب دادند و فرزندان وی را قمری گویند. (اللباب فی تهذیب الانساب ).- سال قمری ؛ سالی است که ماههای آن بر طبق حرکات قمر تنظیم شده و از ...
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قُمر شهری در مصر. (از معجم البلدان ). رجوع به قمر شود.
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق ُ ] (اِ) (پرده ٔ...) نام یکی از پرده های موسیقی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قمر و آهنگ شود.
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق ُ ] (اِ) پرنده ای است ، ماده ٔ آن را قمریه نامند و نر آن را ساق جر و جمع آن قماری ، غیرمنصرف است و آن رابه هندی توترو نامند. مرغی است از فاخته کوچکتر و با طوق و بسیار مأنوس و خوش منظر و خوش آواز و گفته اندکه لفظ یا کریم کامل الحروف از صوت...
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق ُ ] (اِخ ) محمدتقی دربندی شیروانی . از شاعران ترک و از مردم دربند شیروانات روسیه است . وی در آغاز شبیه گردان بود و غزلیات و قصاید نیکو میسرود و به قمری تخلص میکرد. اشعار نغزی در مصایب کربلا سروده و به نام کنزالمصایب بچاپ رسیده است . سال وف...
-
جستوجو در متن
-
ناآزمودگی
لغتنامه دهخدا
ناآزمودگی . [ زِ / زْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مقابل آزمودگی . ناآزموده کاری . ناشیگری . ناپختگی . غِرَّة. غُمری . غرارت . بی تجربگی : الغَرارَة. غافل شدن و ناآزمودگی . (دهّار).