کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غماز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غماز
لغتنامه دهخدا
غماز. [ غ َم ْ ما ] (ع ص ) فشارنده وجنباننده و بهیجان آورنده . صیغه ٔ مبالغه است از غَمز. (از اقرب الموارد). || سخن چین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ساعی . (دهار). نَمّام . ضَرّاب . واشی . (مقدمة الادب زمخشری ). خبرکش . مُضرِّب : ای ساخته بر دامن ادب...
-
واژههای مشابه
-
غماز سمرقندی
لغتنامه دهخدا
غماز سمرقندی . [ غ َم ْ ما زِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) (ملا...) شاعر دوره ٔ صفوی . وی خدمت عبدالعزیزخان بود. شعرش این است :آورد شبی جذبه ٔ سنبل سوی باغش در هر قدمی لاله برخ داشت ایاغش پروانه کند ازپر خود پرده ٔ فانوس گستاخ مبادا که رسد دود چراغش .(از تذک...
-
غماز شدن
لغتنامه دهخدا
غماز شدن . [ غ َم ْ ما ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخن چینی کردن . سخن چین شدن . عیبجویی کردن و طعنه زدن . رجوع به غماز شود : مشو غماز کس نزدیک شاهان بترس آخر ز آه بیگناهان . ناصرخسرو.ترا صبا و مرا آب دیده شد غمازوگر نه عاشق و معشوق رازدارانند.حافظ.
-
واژههای همآوا
-
غماض
لغتنامه دهخدا
غماض . [ غ ِ / غ َ ] (ع اِ) خواب . نوم . (از اقرب الموارد). یقال : مااکتحلت غِماضاً اَو غَماضاً؛ یعنی چشم من یکدم نخفته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
هماز
لغتنامه دهخدا
هماز. [ هََ م ْ ما ] (ع ص ) عیب کننده . || سخن چین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لماز. غماز. (یادداشت مؤلف ).
-
جلیز
لغتنامه دهخدا
جلیز. [ ج َ ] (اِ) کمند. || (ص ) مفسد و غماز. (ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به جِلویز. شود.
-
غمازة
لغتنامه دهخدا
غمازة. [ غ َم ْ ما زَ ] (ع ص ) تأنیث غَمّاز. رجوع به غَمّاز شود. || دختر نیکوپیکر نیکواعضا در هنگام غمز و اشاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختری نیکوغمزه . الجاریة الحسنة الغمز للاعضاء و هو عصرها بالید. (منتهی الارب ) : کز کرشمه غمزه ٔغمازه ای بر ...
-
نمیمه کار
لغتنامه دهخدا
نمیمه کار. [ ن َ می م َ / م ِ] (ص مرکب ) سخن چین . غماز. (آنندراج ). آنکه غیبت می کند و افترا می زند و خوش آمد می گوید. (ناظم الاطباء).
-
غمزکاره
لغتنامه دهخدا
غمزکاره . [ غ َ رَ / رِ ] (ص مرکب )آنکه کارش غمازی و سخن چینی باشد. غماز : غمزکاره مباش چون خورشیدتات چون سایه وقف چه نکنند.خاقانی .
-
ایفاغ
لغتنامه دهخدا
ایفاغ . (ع ص ) غماز. (مدارالافاضل ، از غیاث ) (آنندراج ). || غنوده . || روستایی . || شوخ . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِمص ) غمازی . || خوش آمدگویی . (ناظم الاطباء).
-
کوثری
لغتنامه دهخدا
کوثری . [ ک َ ث َ ] (اِخ ) شاعری خوش طبع و وسیعمشرب است . این رباعی از او است :با خلق زمانه کوثری راز مگواین راز بر مردم غماز مگودانی دهن کوه چرا پرسنگ است یعنی که هر آنچه بشنوی بازمگو.(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 320).
-
ینوشه
لغتنامه دهخدا
ینوشه . [ ی َ ش َ / ش ِ ] (اِ) بیانکی می گوید: خبری که شنود و برد. (یادداشت مؤلف ). آنکه به سخن غماز گوش کند. (از شعوری ج 2 ورق 449). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ نیوشه است از مصدر نیوشیدن . (یادداشت لغت نامه ).