کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلظت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلظت
لغتنامه دهخدا
غلظت . [ غ ِ ظَ ] (ع اِمص )غلظة. درشتی . (مجمل اللغة). رجوع به غلظة شود. || ستبری . (مجمل اللغه ). سطبری . مقابل تُنکی . مقابل رقت . سطبرا. کلفتی . زبری . رجوع به غلظة شود.
-
واژههای مشابه
-
غلظت داشتن
لغتنامه دهخدا
غلظت داشتن . [ غ ِ ظَ ت َ ](مص مرکب ) غلیظ بودن . رجوع به غِلظَة و غلیظ شود.
-
واژههای همآوا
-
غلظة
لغتنامه دهخدا
غلظة. [ غ َ ظَ ] (ع مص ) درشت شدن . سطبر گردیدن . (از المنجد). مقابل نازکی و رقت . (ازاقرب الموارد). غِلظَة. غُلظَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درشتی و بدخویی و بدزبانی . فظاظت . (اقرب الموارد). || گندگی . سطبری . درشتی . خلاف رقت . (م...
-
غلظة
لغتنامه دهخدا
غلظة. [ غ َ ل َ ظَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غالظ. (اقرب الموارد). رجوع به غالظ شود.
-
غلظة
لغتنامه دهخدا
غلظة. [ غ ِظَ ] (ع مص ) درشت شدن . سطبر گردیدن . (از المنجد). مقابل نازکی و رقت . (اقرب الموارد). غَلظَة. غُلظَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درشتی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سختگیری . خشونت . (دزی ج 2ص 222) : ولیجدوا فیکم غلظة. (قرآن 123...
-
غلظة
لغتنامه دهخدا
غلظة. [ غ ُ ظَ ] (ع مص ) به معانی غَلظَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَلظَة شود.
-
قلذة
لغتنامه دهخدا
قلذة. [ ق َ ل ِ ذَ ] (ع ص ) بهمة قلذة؛ ستور ریزه ٔ بسیارقَلَذ. (منتهی الارب ). ستور که بدان قلذ آویخته باشد. (اقرب الموارد). رجوع به قلذ شود.
-
قلزة
لغتنامه دهخدا
قلزة. [ ق ُ ل ُزْ / ق ِ ل ِزْ زَ ] (ع ص ) مؤنث قلز. زن سخت و توانا. (اقرب الموارد). رجوع به قلز شود.
-
جستوجو در متن
-
عتت
لغتنامه دهخدا
عتت . [ ع َ ت َ ] (ع اِمص ) درشتی در سخن . (منتهی الارب ). غلظت در گفتار و جز آن . (اقرب الموارد).
-
دژواخ
لغتنامه دهخدا
دژواخ . [ دَژْ ] (اِ)درواخ . درشتی و غلظت و جلافت . || نقاهت . از بیماری برخاستن . (از برهان ). رجوع به درواخ شود.
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ ِل ْ ل َ ] (اِمص ) در قزوین و بعض جاهای دیگر به معنی قطر و ستبری و کلفتی و ضخامت و ثخن و عمق آید. ظاهراً کلمه ای است ترکی اصل و ریشه ٔ غلظت عرب ، و یا غلت مصحف مخففی از غلظت عرب است : آفرین به غلتش صلوات بر کلفتیش . (در تداول قزوینیان در وص...
-
عکر
لغتنامه دهخدا
عکر. [ ع َ ک ِ ] (ع ص ) آب تیره ، و دردی ناک از شراب و روغن و جز آن . (منتهی الارب ). آب که از غلظت رسوب نکند. (از اقرب الموارد).