کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلط و واغلط زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلط و واغلط زدن
لغتنامه دهخدا
غلط و واغلط زدن . [ غ َ طُ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) از پهلویی به پهلویی غلطیدن . به درازا بر زمین از پهلویی به پهلویی پیاپی گشتن . غلط و واغلط خوردن : بر آتش گذارم چو پهلو به خواب زنم غلط و واغلط همچون کباب . میرزا طاهر وحید (در تعریف کبابی از آنندراج ...
-
واژههای مشابه
-
غلط خواندن
لغتنامه دهخدا
غلط خواندن . [ غ َ ل َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) نادرست خواندن : بی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست ترسم این پرده چون براندازندبا غلطخواندگان غلط بازند. نظامی .چسان خورشید خوانم روی او راکه مصحف را غلط خواندن گناه است .کمال خجندی (از...
-
غلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط خوردن . [ غ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غلطیدن . غلت خوردن . رجوع به غلطیدن شود.
-
غلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط خوردن . [ غ َ ل َ خوَرْ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . راه نادرست گرفتن : رو سوی قبله ٔ ابروی بتان کن ای دل همچو زاهد غلط از قبله نمایی نخوری .مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
غلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط دادن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) غلطانیدن . غلتانیدن . گردانیدن بر روی خود. گردانیدن به پهلو.- غلط دادن آواز ؛ تحریر صوت . ترجیع. در گلو گردانیدن آواز.
-
غلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط دادن . [ غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) در مغلطه انداختن . (آنندراج ). به غلط افکندن . به اشتباه انداختن . فریفتن . گمراه کردن : چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی .حافظ.
-
غلط داشتن
لغتنامه دهخدا
غلط داشتن . [ غ َ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) غلط گفتن . غلط خواندن . غلط نوشتن . در زبان کودکان مکتب : در درس امروزم (یا در دیکته ام ) پنج غلط داشتم .
-
غلط راندن
لغتنامه دهخدا
غلط راندن . [غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) به غلط سخن گفتن : کجا پیش پیرای پیر کهن غلط رانده بود از درستی سخن . نظامی .بی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست .نظامی .
-
غلط رفتن
لغتنامه دهخدا
غلط رفتن . [ غ َ ل َ رَ ت َ] (مص مرکب ) گمراه شدن . خطا کردن . نادرست پیمودن .
-
غلط گفته
لغتنامه دهخدا
غلط گفته . [ غ َ ل َ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب )غلطگفته شده . سخنی که به غلطگفته باشند : غلطگفته را تازه کردم طرازبدین عذر واگفتم آن گفته باز.نظامی .
-
غلط گو
لغتنامه دهخدا
غلط گو.[ غ َ ل َ ] (نف مرکب ) غلطگوی . رجوع به غلطگوی شود.
-
غلط گویی
لغتنامه دهخدا
غلط گویی . [ غ َ ل َ ] (حامص مرکب ) غلط گفتن . نادرست گفتن . رجوع به غلط شود.
-
غلط مشهور
لغتنامه دهخدا
غلط مشهور. [ غ َ ل َ طِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غلط عام . غلط مصطلح . رجوع به غلط عام شود.
-
غلط مصطلح
لغتنامه دهخدا
غلطمصطلح . [ غ َ ل َ طِ م ُ طَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غلط عام . غلط مشهور. رجوع به غلط عام شود.