کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلط عام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلط عام
لغتنامه دهخدا
غلط عام . [ غ َ ل َ طِ عام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غلط مشهور. غلط مصطلح . مقابل غلط عوام . صاحب غیاث اللغات آرد: غلط بر دو گونه است : غلط عوام و غلط عام ، غلط عام مانند لفظ منصب که به کسر صاد است و به فتح شهرت دارد و عامه ٔ شعرا با «لب » و «تب » ...
-
واژههای مشابه
-
گه غلط
لغتنامه دهخدا
گه غلط. [ گ ُه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی گه گردان و جعل است . (آنندراج ). خبزدو. خبزدوک . گوه گردان . گوه غلطان . خنفساء. رجوع به گوگردانک و گوگردان شود.
-
غلط افتادن
لغتنامه دهخدا
غلط افتادن . [ غ َ ل َ اُ دَ] (مص مرکب ) خطا روی دادن . نادرست شدن : به رویت خواهم الحمدی بخوانم غلط ترسم که در بسم اﷲ افتد. امیرخسرو (از آنندراج ).از همه من ترا پسندیدم این غلط وقت انتخاب افتاد. ملا نسبتی (از آنندراج ).- در غلط افتادن ؛ اشتباه کردن...
-
غلط خواندن
لغتنامه دهخدا
غلط خواندن . [ غ َ ل َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) نادرست خواندن : بی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست ترسم این پرده چون براندازندبا غلطخواندگان غلط بازند. نظامی .چسان خورشید خوانم روی او راکه مصحف را غلط خواندن گناه است .کمال خجندی (از...
-
غلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط خوردن . [ غ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غلطیدن . غلت خوردن . رجوع به غلطیدن شود.
-
غلط خوردن
لغتنامه دهخدا
غلط خوردن . [ غ َ ل َ خوَرْ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . راه نادرست گرفتن : رو سوی قبله ٔ ابروی بتان کن ای دل همچو زاهد غلط از قبله نمایی نخوری .مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
غلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط دادن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) غلطانیدن . غلتانیدن . گردانیدن بر روی خود. گردانیدن به پهلو.- غلط دادن آواز ؛ تحریر صوت . ترجیع. در گلو گردانیدن آواز.
-
غلط دادن
لغتنامه دهخدا
غلط دادن . [ غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) در مغلطه انداختن . (آنندراج ). به غلط افکندن . به اشتباه انداختن . فریفتن . گمراه کردن : چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی .حافظ.
-
غلط داشتن
لغتنامه دهخدا
غلط داشتن . [ غ َ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) غلط گفتن . غلط خواندن . غلط نوشتن . در زبان کودکان مکتب : در درس امروزم (یا در دیکته ام ) پنج غلط داشتم .
-
غلط راندن
لغتنامه دهخدا
غلط راندن . [غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) به غلط سخن گفتن : کجا پیش پیرای پیر کهن غلط رانده بود از درستی سخن . نظامی .بی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست .نظامی .
-
غلط رفتن
لغتنامه دهخدا
غلط رفتن . [ غ َ ل َ رَ ت َ] (مص مرکب ) گمراه شدن . خطا کردن . نادرست پیمودن .
-
غلط زدن
لغتنامه دهخدا
غلط زدن . [غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) غلتیدن . غلطیدن . گردیدن چیزی بر روی خود. به پهنا گردیدن . غلط خوردن : من آن بنگی رند صوفی وشم که دوزخ زند غلط درآتشم .ملافوقی یزدی (از آنندراج ).
-
غلط شدن
لغتنامه دهخدا
غلط شدن . [ غ َ ل َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) نادرست شدن . خطا روی دادن : تا لبم بر لبش غلط نشودکنم اول نشان به دندانش . ظهوری (از آنندراج ).- غلط شدن راه ؛ گم شدن و ناپیدا گشتن آن : گفتند این ریگ مرو قوی است و راه بسیار غلط میشود. (انیس الطالبین ص 216).دل...
-
غلط کردن
لغتنامه دهخدا
غلط کردن . [ غ َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطا کردن . به خطا رفتن . اشتباه کردن . نادرست گفتن و کردن : ملک موت به قبض روح آن آمد، گفت : یا ملک الموت غلط کردی . ملک موت گفت : من غلط نکردم خدا میگوید تو غلط کردی . (قصص الانبیاء ص 27).در آن میان که همی بو...