کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلطنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلطنده
لغتنامه دهخدا
غلطنده . [ غ َ طَ دَ / دِ ] (نف ) غلطان . غلتان . گردنده به پهلو. مَرّاغة؛ غلطنده . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
متمرغ
لغتنامه دهخدا
متمرغ . [ م ُ ت َ م َرْ رِ ] (ع ص ) غلطنده در خاک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسب در خاک غلطنده . (ناظم الاطباء). رجوع به تمرغ شود. || جای لغزان . (ناظم الاطباء).
-
متمعک
لغتنامه دهخدا
متمعک . [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) در خاک غلطنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسب در خاک غلطنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمعک شود.
-
غلطان پیچان
لغتنامه دهخدا
غلطان پیچان . [ غ َ ن ِ ] (نف مرکب ) غلطنده ٔ تاب خورنده در آب . غوطه خورنده در آب . (ناظم الاطباء).
-
متدحدر
لغتنامه دهخدا
متدحدر. [ م ُ ت َ دَ دِ ] (ع ص ) غلطنده . (آنندراج ). غلطیده و گرد شده .(از ناظم الاطباء). و رجوع به متدحرج و تدحدر شود.
-
متلبط
لغتنامه دهخدا
متلبط. [ م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) خفته . (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ). || بر خاک غلطنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بر خاک غلطنده . (ناظم الاطباء). || بر پهلو خفته و سرگشته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به تلبط شود...
-
مراغه زن
لغتنامه دهخدا
مراغه زن . [ م َ غ َ/ غ ِ زَ ] (نف مرکب ) غلت زننده . غلطنده : تا به زیر زمانه ٔ کهن است نفس در آرزو مراغه زن است .سنائی .
-
مراغة
لغتنامه دهخدا
مراغة. [ م َرْ را غ َ ] (ع ص )غلطنده . (ناظم الاطباء). متمرغ . (متن اللغة). خرغلت زننده . چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
-
متدهده
لغتنامه دهخدا
متدهده . [ م ُ ت َ دَ دِه ْ ] (ع ص ) غلطنده . (آنندراج ). مُتَدَهدی . سنگ غلطیده و ساقط شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدهده شود.
-
مراغه گر
لغتنامه دهخدا
مراغه گر. [ م َ غ َ / غ ِ گ َ ] (ص مرکب ) غلطنده . غلت زننده : بودم دوان چو گور به دشت فساد و فسق تازنده و مراغه گر و بارناپذیر.سوزنی .
-
متدهکر
لغتنامه دهخدا
متدهکر. [ م ُ ت َ دَ ک ِ ] (ع ص ) غلطنده و جنبنده و لرزنده . (آنندراج ). غلطیده و ساقطشده . (ناظم الاطباء). || حمله برنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || لرزیده و جنبیده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدهکر شود.
-
متزحلف
لغتنامه دهخدا
متزحلف . [ م ُ ت َ زَ ل ِ ] (ع ص ) غلطنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غلطیده . (ناظم الاطباء). || دورشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دورشده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزحلف شود. || گوشه نشین . (ناظم الاط...
-
متصلق
لغتنامه دهخدا
متصلق . [ م ُ ت َ ص َل ْ ل ِ ] (ع ص ) زن که فریاد کند از درد زه . (آنندراج ). زن بانگ کننده ٔ از درد زه . || آمد و شد کننده ٔ در آب . || غلطنده ٔ در خاک از مشقت و زحمت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلق شود.
-
شیرغلط
لغتنامه دهخدا
شیرغلط. [ غ َ ] (اِمرکب ) فنی از کشتی گیری . (از ناظم الاطباء). نام داو از کشتی که چون حریف را بر زمین بیندازند دست و پا وشکم خود را بطوری بر زمین می چسباند که هرچند حریف زور کند پشت این کس بر زمین رسانیدن نتواند، چه شیر اصلاً به پشت نمی خوابد. (غیاث...