کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلتان
لغتنامه دهخدا
غلتان . [ غ َ ] (نف ، ق ) نعت فاعلی از غلتیدن . غلتنده . آنچه میغلتد. غلطان : درآمد ز زین گشت غلتان به خاک همی گفت کای راست دادار پاک . اسدی (گرشاسب نامه ).بماندش یکی نیمه بر زین نگون دگر نیمه غلتان ابر خاک و خون . اسدی (گرشاسب نامه ).من شسته به نظار...
-
واژههای مشابه
-
بام غلتان
لغتنامه دهخدا
بام غلتان . [ غ َ ] (اِ مرکب ) بام غلطان . قطعه سنگی بشکل استوانه تراشیده و دسته ای از آهن برآن تعبیه کرده ، و آنرا فرازبامهای گلی گردانند تا سقف گلین بام هموار و فشرده شود و آب باران بسبب سختی قشر گلین بدرون نفوذ نکند و از ناودان به پایین دود. رجوع ...
-
واژههای همآوا
-
غلطان
لغتنامه دهخدا
غلطان . [ غ َ ] (نف ، ق ) غلتان . غلطنده . آنچه بغلطد. || در حال غلطیدن : همیگشت غلطان به خاک اندراشخوده رخان و برهنه سرا. فردوسی .چو بهرام جنگی رسید اندر اوی کشیدش بر آن خاک غلطان به روی . فردوسی .چو برگشته شد بخت او شد نگون بریده سرش زار و غلطان به...
-
غلطان
لغتنامه دهخدا
غلطان . [ غ َ ل َ ] (اِخ )قریه ای است در چهارفرسخی مرو. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
بام گردان
لغتنامه دهخدا
بام گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) بام غلطان . (ناظم الاطباء). سنگی که بر پشت بام غلطانند تا قشر گلین آن سخت شود. بام گلان . بام غلتان . رجوع به بام غلتان شود.
-
غلطنده
لغتنامه دهخدا
غلطنده . [ غ َ طَ دَ / دِ ] (نف ) غلطان . غلتان . گردنده به پهلو. مَرّاغة؛ غلطنده . (منتهی الارب ).
-
مؤشرالعضدین
لغتنامه دهخدا
مؤشرالعضدین . [ م ُ ءَش ْ ش َ رُل ْ ع َ ض ُ دَ ] (ع اِ مرکب ) خبزدو. خبزدوک . موشرالعضدین . سرگین غلتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جعل . (ناظم الاطباء). گوه گردان . گوه غلطان . گوگال . سرگین گردان . (یادداشت مؤلف ).
-
مدحاة
لغتنامه دهخدا
مدحاة. [ م ِ ] (ع اِ) چوبی است که بر آن طفل را بگردانند و بغلطانند پس آن چوب گذرانیده شود بر زمین و روان گردد و نگذرد بر چیزی مگر آنکه ببرد آن چیز را. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). ابزاری چوبین و غلتان که کودک بر آن تکیه کرده راه رود بی آنکه بر ز...
-
بام غلطان
لغتنامه دهخدا
بام غلطان . [ غ َ] (اِ مرکب ) بام غلتان . بام گلان . سنگ گردی که به روی بام غلطانند. (ناظم الاطباء). پاره سنگی است که آنرا استوانه ای شکل تراشند و در دو سر آن فرورفتگی ایجاد کنند تا دو سر قطعه آهن منحنی در آن دو فرورفتگی قرار گیرد و باکشیدن آن قطعه آ...
-
غلطان
لغتنامه دهخدا
غلطان . [ غ َ ] (نف ، ق ) غلتان . غلطنده . آنچه بغلطد. || در حال غلطیدن : همیگشت غلطان به خاک اندراشخوده رخان و برهنه سرا. فردوسی .چو بهرام جنگی رسید اندر اوی کشیدش بر آن خاک غلطان به روی . فردوسی .چو برگشته شد بخت او شد نگون بریده سرش زار و غلطان به...
-
حجرالمطر
لغتنامه دهخدا
حجرالمطر. [ ح َ ج َ رُل ْم َ طَ ] (ع اِ مرکب ) یا الحجر الجالب للمطر. ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر گوید:قال الرازی فی کتاب الخواص : ان بارض ترک بین خرلخ والبجناک عقبة اذا مر علیها جیش او قطع غنم شد علی الاظلاف و الحوافر منها صوف و...