کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلبکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلبکن
لغتنامه دهخدا
غلبکن . [ غ َ ب َ ک َ ] (اِ) دری شبکه دار که در پیش درها نصب کنند و آن را درپنجره گویند. (از برهان قاطع). پنجره که در پیش درها نصب کنند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). پنجره باشد که در پس درها نصب کنند. (فرهنگ جهانگیری ). || دری بود از چوب باریک بافته ، ...
-
واژههای مشابه
-
غلبکن شدن
لغتنامه دهخدا
غلبکن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز، گرفتن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگر و پاره شدن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع به جامه پیوسته باشد. در قدیم غلبکن گویا به معنی مطلق سوراخ می آمده است . و غُلبَه به معنی سو...
-
در غلبکن
لغتنامه دهخدا
در غلبکن . [ دَ غ َ ک َ/ دَ غ ُ ب َ ک َ ] (اِ مرکب ) دری را گویند که پنجره دار باشد. بعضی دری را گویند که پیش آن پنجره داشته باشد و مردم از عقب پنجره نمایان باشند، و معنی اول بهتر است چه غلبکن به معنی پنجره است . (از برهان ). دری را گویند که پیش او پ...
-
جستوجو در متن
-
غلوکن
لغتنامه دهخدا
غلوکن . [ غ َل ْ وَ ک َ ] (اِ) در یا پنجره ٔ مشبک . غلبکن . رجوع به غلبکن شود.
-
در غلبکین
لغتنامه دهخدا
در غلبکین . [ دَ غ َ ب َ / دَ غ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از برهان ). رجوع به در غلبکن شود.
-
در غلپکن
لغتنامه دهخدا
در غلپکن .[ دَ غ َ ک َ / دَ غ ُ پ َ ک َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رجوع به در غلبکن شود.
-
در غلپکین
لغتنامه دهخدا
در غلپکین . [ دَ غ َ پ َ / دَ غ ُ پ َ ] (اِ مرکب ) در غلبکین . در غلبکن . رجوع به در غلبکن شود.
-
غلبه کن شدن
لغتنامه دهخدا
غلبه کن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) سوراخ شدن به علت گرفتن به چیزی نوک تیز: صندلی میخ داشت پیراهنم غلبه کن شد؛ یعنی مثلث گونه ای از آن جدا شد، در حالی که از یک سوی هنوز به جامه متصل است . غلبکن شدن . رجوع به غلبکن و غُلبَه شود.
-
آژگن
لغتنامه دهخدا
آژگن . [ گ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دری مُشبک که از پس آن توان دیدن . غلبکن .
-
غلبکین
لغتنامه دهخدا
غلبکین . [ غ َ ب َ ] (اِ) به معنی غلبکن است که در پنجره و در باغ باشد، و آن را از چوب و نی به هم می بندند چنانکه از پس آن نگاه توان کرد. (برهان قاطع). دری باشد که از چوب بافته بود چون پنجره ٔ مشبک ، که در او نگه کنی هرچه در سرای در بود همه همی توان د...
-
اژکن
لغتنامه دهخدا
اژکن . [ اَ ک َ ] (اِ) دری باشد شبکه دارکه از پس آن نگاه توان کرد. (برهان ). شبکه و روزن که از پس آن نگاه توان کرد. (مؤید الفضلاء). غلبکن .
-
زستن
لغتنامه دهخدا
زستن . [ زِ ت َ ] (مص ) مخفف زیستن و بر این قیاس زست و زسته ... (جهانگیری ). مخفف زیستن . (آنندراج ) زیستن و زندگانی کردن . (ناظم الاطباء). زیستن وزنده بودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اگر از من تو بد نداری بازنکنی بی نیاز روز نیازنه مرا جای زیر سا...
-
مشبک
لغتنامه دهخدا
مشبک . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ) هرچیز درهم آمده و درهم آمیخته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشبیک شود. || هر شی ٔ که در آن سوراخ سوراخ باشد به هندی آن را جالی گویند. (غیاث ) (آنندراج ). هر چیزی شبکه شده و درهم د...