کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلاله
لغتنامه دهخدا
غلاله . [ غ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) زلف معشوق . (برهان قاطع). زلف ، و آن را کلاله نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). گلاله . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تا گرد دشتها همه بشکفت لاله هاچون درزده به آب معصفر غلاله ها. منوچهری (دیوان دبیرسیاقی چ 1 ص 168).شاهد ...
-
واژههای مشابه
-
غلالة
لغتنامه دهخدا
غلالة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) دروبطارس . بلوطی . سرخس البلوط. (مفردات ابن البیطار ذیل دروبطارس ). در ترجمه ٔ فرانسوی مفردات : علالة (به عین مهمله ). رجوع به دروبطارس و علالة شود.
-
غلالة
لغتنامه دهخدا
غلالة. [ غ ِ ل َ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عظامة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || میخ که هردو سر حلقه را فراهم آورد. (منتهی الارب ). ج ، غَلائِل . (تاج العروس ). || شاماکچه که زیر جامه و زره پ...
-
غلالة
لغتنامه دهخدا
غلالة. [ غ ُ ل َ ] (ع اِ) بیماری است مر گوسپندان را. (منتهی الارب ). غل به فتح اول و دوم و غلالة به ضم اول هر دو به معنی بیماریی مخصوص گوسپند است که در احلیل (مجرای شیر از پستان ) آن پدید آید بدان سبب که دوشنده پستان را حرکت نمیدهد و چیزی در آن میمان...
-
جستوجو در متن
-
دیک
لغتنامه دهخدا
دیک . (اِ) سرخس البلوط. علامة. علالة دروبطارس . غلالة. رجوع به دروبطارس و غلالة و مفردات ابن البیطار شود.
-
پیراهن خرد
لغتنامه دهخدا
پیراهن خرد. [ هََ ن ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیراهنچه . پیراهن کوچک . صدار. (دهار) (منتهی الارب ). غلالة. (دهار). اصدة. (از منتهی الارب ).
-
خرقه گشتن
لغتنامه دهخدا
خرقه گشتن . [ خ ِ ق َ / ق ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پاره گشتن . دریده شدن . چاک شدن : چون خرقه گشت بر کَتِف شب ردای قارشد غرق در غلاله ٔ زر فرق کوهسار.اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).
-
بالشچه
لغتنامه دهخدا
بالشچه . [ ل ِ چ َ/ چ ِ ] (اِ مصغر) بالش خرد. (آنندراج ). مصغر بالش . بالش کوچک . (ناظم الاطباء). رفرف . (منتهی الارب ). || چیزی که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (ناظم الاطباء). غِلالَه . عِجازَه . عُظمَة؛ بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان ...
-
ایازی
لغتنامه دهخدا
ایازی . [ اَ ] (اِ) برقع سیاهی که زنان بر پشت چشم بندند. (آنندراج ) (برهان ). نوعی ازبرقع باشد که اکثر سیاه رنگ شده و زنان بر روی کشندو آنرا چشم آویز نیز گویند. (جهانگیری ) : شفق غلاله ٔ خورشید ارغوانی دوخت چو زهره بست ایازی عنبرین بر چشم . رفیعالدین...
-
گلاله
لغتنامه دهخدا
گلاله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) کاکل مجعد و پیچیده .(آنندراج ). موی مجعد و پیچیده . (غیاث ) : ظلمتی گشته از نواله ٔ نورلاله ای رسته از گلاله ٔ حور. نظامی (هفت پیکر ص 1328).سر نهادم خمار می در سربر گل خشک با گلاله ٔ تر. نظامی (هفت پیکر ص 167).گلاله ٔ ش...
-
غالیه گون
لغتنامه دهخدا
غالیه گون . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) مشکین رنگ . غالیه مانند، و شاعران آن را صفت زلف و خط آرند : منم غلام خداوند زلف غالیه گون تنم شده چو سر زلف اونوان و نگون . رودکی .با طره ٔ مشکین همگی فتنه ٔ چینی با غالیه گون خط سیه شور تتاری . فرخی .شاهد روز کز ه...
-
تغلیل
لغتنامه دهخدا
تغلیل . [ ت َ ] (ع مص ) بغالیه بیالودن . (زوزنی ). نیک غالیه بکار داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). غالیه مالیدن بر موی کسی : غلله بالغالیة تغلیلا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). غالیه بر ریش مالیدن . (از اقرب الموارد). || منسوب بخیانت کردن ...
-
دروبطارس
لغتنامه دهخدا
دروبطارس . [ دَ ب ِ رِ ] (معرب ، اِ) معرب از یونانی . به لغت یونانی رستنیی باشد مانندسرخس و آن بیشتر بر درخت بلوط کهنه پیچیده شود و اگر آنرا با شاخ و برگ و بیخ بکوبند و بر بیخ موی ضمادکنند موی را ببرد و فالج و لقوه را مفید است . (برهان ) (آنندراج ). ...