کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غطف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غطف
لغتنامه دهخدا
غطف . [ غ َطَ ] (ع اِمص ) درازی پلک و دوتاشدگی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) دراز شدن موی پلک و خم شدن آن . (از اقرب الموارد). || افزونی موی ابرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیاری موی ابرو و چشمان . وطف . (اقرب الموارد). || فراخی زیست . (منتهی الار...
-
واژههای همآوا
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ ] (ع اِ) یکی قطوف . (اقرب الموارد). رجوع به قطوف شود. || (اِمص ) (اصطلاح عروض ) حذف تاء و نون و ساکن کردن لام است از مفاعلتن تا مفاعل ْ گردد و به فعولن نقل شود. (اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی است نرم دارای برگ پهن که آن را پزند. واحد آن قَ...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن و چیدن . (منتهی الارب ). || چیدن و گرد آوردن . || گرفتن چیزی را به شتاب و ربودن آن را. (اقرب الموارد). || خراشیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کند و بد راه رفتن . (اقرب الموارد): قطف قطفاً و قِطافاً و قُطوفاً؛ ضاق مشیه...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ طَ ] (ع اِ) اثر. (اقرب الموارد). اثر و نشان . (منتهی الارب ). ج ، قُطوف . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبزی و گیاهی است که بدان سرمق گویند. (اقرب الموارد). شرنگ . (منتهی الارب ). یکی ِ آن قَطَفة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). |...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق ِ ] (ع اِ) خوشه ٔ انگور. (منتهی الارب ).خوشه ٔ انگور هنگام چیدن . ج ، قِطاف ، قُطوف . || اسم است میوه های چیده شده را. (اقرب الموارد).
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ قطیفة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطیفة شود.
-
جستوجو در متن
-
اغطف
لغتنامه دهخدا
اغطف . [ اَ طَ ] (ع ص ) زندگانی خوش . (آنندراج ): عیش اغطف ؛ زندگانی خوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زندگانی با وفور نعمت : الاغطف من العیش ؛ المخصب . (از اقرب الموارد). || مرد درازپلک . (آنندراج ): رجل اغطف ؛ مرد درازپلک . (منتهی الارب ) (ناظم ...
-
پلک
لغتنامه دهخدا
پلک . [ پ ِ / پ َ / پ َ ل ِ / پ َ ل َ ] (اِ) پوست گرداگرد چشم . (غیاث اللغات ). دو پرده ٔ متحرک که چشم را می پوشانند و مژگان از لب آنها روئیده است . پُلُکه . بام چشم . نیام چشم . (برهان قاطع و بهار عجم ازغیاث اللغات ) جفن . عَیر. (منتهی الارب ) : دو ...