کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غطشاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غطشاء
لغتنامه دهخدا
غطشاء. [ غ َ ] (ع ص ) نعت مؤنث از غَطَش . (منتهی الارب ). مؤنث اغطش به معنی زنی که چشم وی ضعیف باشد و اکثر اوقات اشک از آن جاری گردد. (از اقرب الموارد). || فلات غطشاء؛ دشت بیراه در وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فلاتی که از راههای آن ناپیدا باشد و...
-
جستوجو در متن
-
غطشا
لغتنامه دهخدا
غطشا. [ غ َ ] (ع ص ) لغتی در غطشاء ممدود است . (منتهی الارب ). صاحب تاج العروس غطشی و غطشا هردو را ذکر کرده است . رجوع به غطشاء شود.
-
غطشی
لغتنامه دهخدا
غطشی . [ غ َ شا ] (ع ص ) رجوع به غطشا و غطشاء شود.
-
اغطش
لغتنامه دهخدا
اغطش . [ اَ طَ ](ع ص ) آنکه چشمش تاریکی کند و ضعیف بینایی شود بعلتی . (آنندراج ). نعت مذکر از غَطَش ، بمعنی سستی بینایی .(منتهی الارب ). روزکور. (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه بد بیند و آب همی ریزد. (تاج المصادر بیهقی ). تاریک شدن چشم . (المصادر زوزنی )....
-
دشت
لغتنامه دهخدا
دشت . [ دَ ] (اِ) صحرا و بیابان . معرب آن دست باشد. (از برهان ). زمین بیابان . (شرفنامه ٔ منیری ). صحرا و بیابان و هامون و زمین هموار و وسیع وبی آب . (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج گوید: جگرتاب ، سینه تاب ، آتشین و دلگشا از صفات اوست . در اصطلاح جغرافی...