کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غصص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غصص
لغتنامه دهخدا
غصص . [ غ َ ص َص ْ ] (ع مص ) درماندن در گلوی کسی طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طعام در گلو ماندن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (دهار). طعام در گلو گرفتن . (مصادر زوزنی ). در گلو ماندن چیزی از طعام و بازداشتن از تنفس . || غصص به غیظ؛ گلوگیر ش...
-
غصص
لغتنامه دهخدا
غصص . [ غ ُ ص َص ْ ] (ع اِ) ج ِ غُصَّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). رجوع به غصه شود: الدهر فرص و الا فغصص . (سندبادنامه ص 88 و 155).
-
واژههای همآوا
-
غثث
لغتنامه دهخدا
غثث . [ غ َ ث ِث ْ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). غثوثر. غثاغث . (اقرب الموارد).
-
غثث
لغتنامه دهخدا
غثث . [ غ ُ ث َث ْ ] (اِخ ) ذوغثث ؛ آبی است از برای غنی بن اعصر. (تاج العروس ). ماء لغنی . (عن الاصمعی ) (معجم البلدان ). آبی است از برای طایفه ٔ غنی . (شرح قاموس ). || کوهی بحمای ضریّه . (منتهی الارب ). ابوبکربن موسی گوید: ذوغثث کوهی است بحمای ضریه ...
-
قصص
لغتنامه دهخدا
قصص . [ ق َ ص َ ] (ع مص ) قَص ّ. (اقرب الموارد). رجوع به قَص ّ شود.
-
قصص
لغتنامه دهخدا
قصص . [ ق َ ص َ ](ع اِ) سینه یا سر آن یا میانه ٔ آن یا استخوان آن . || قصه . || پشم بریده ٔ گوسفند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَص ّ شود. || قصص الهُزال ؛ دنوالموت . (اقرب الموارد).
-
قصص
لغتنامه دهخدا
قصص . [ ق ِ ص َ ] (ع اِ) ج ِ قِصّة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصة شود.
-
قصص
لغتنامه دهخدا
قصص . [ ق ُ ص َ ] (ع اِ) ج ِ قُصّة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصّة شود.
-
قسس
لغتنامه دهخدا
قسس . [ ق ُ س ُ ] (ع ص ، اِ) دانشمندان . || نیکورانندگان شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اغص
لغتنامه دهخدا
اغص . [ اَ غ َص ص ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از غَصَص ، بمعنی پرتر. مملوتر: لم یر فی الدنیا مدرس اغص باهله من مدرسة الشریف . (روضات الجنات ص 131).
-
غصة
لغتنامه دهخدا
غصة. [ غ ُص ْ ص َ ] (ع اِ) اندوه گلوگیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، غُصَص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اگر چه لفظ غصه در (تداول ) مردم به معنی مطلق خشم و قهر استعمال شده است لیکن تحقیق این است که مجازاً به معنی خشمی است که آن ر...