کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غصب کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غصب کردن
لغتنامه دهخدا
غصب کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به ستم گرفتن چیزی را از کسی . اغتصاب . رجوع به غصب شود.
-
جستوجو در متن
-
بلعت کردن
لغتنامه دهخدا
بلعت کردن . [ ب َل ْ ل َت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بلعت ُ، صیغه ٔ متکلم وحده ٔ فعل ماضی از مصدر ثلاثی مزید باب تفعیل است به معنی «بلعیدم من »، و در مورد مال مردم خوردن و حق کسی را بالا کشیدن استعمال میشود. (از فرهنگ لغات عامیانه ). به مزاح ، خوردن ، تصر...
-
اداد آپلووددین
لغتنامه دهخدا
اداد آپلووددین . [ اَ وِدْ دی ] (اِخ ) مردی که تخت بابل را غصب کرد و بپادشاهی رسید. وی از پادشاه آسور یاری طلبید و دختر خود را به او داد. رجوع به ایران باستان ص 125 شود.
-
دمتریوس
لغتنامه دهخدا
دمتریوس . [ دِ م ِ ] (اِخ ) پسر اوتیدموس که در نیمه ٔ اول قرن دوم ق . م . تاج و تخت متصرفات اسکندر کبیر را در شرق ایران غصب کرد و به تسخیر پنجاب لشکر برد و در هندوستان و افغانستان حکومت راند. (از ایران در زمان ساسانیان ص 41).
-
ابوالفارس
لغتنامه دهخدا
ابوالفارس . [ اَ بُل ْ رِ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن ابی اسحاق ابراهیم . از امرای بنی حفص تونس . او پس از ابی اسحاق ابراهیم و پیش از ابوحفص عمر اول ، مدتی کوتاه امارت یافت . پس از آنکه پدر ابوالفارس امارت را به پسر داد ابن ابی عماره آن ملک را غصب و تسخیر ک...
-
ابوعریش
لغتنامه دهخدا
ابوعریش .[ اَ ع َ ] (اِخ ) ناحیتی است بحدیده ٔ یمن به شش ساعتی ساحل بحر احمر. در قدیم این ناحیت تابع حکومت یمن بود و در مائه ٔ دوازدهم امارتی مستقل داشت و1288 هَ .ق . آنگاه که دولت عثمانی ابوعریش را فتح و تسخیر کرد تابع حکومت عثمانی شد و پس از جنگ بی...
-
استی لی کن
لغتنامه دهخدا
استی لی کن . [ اِ ک ُ ] (اِخ ) یکی از رجال دربار تئودُسیوس امپراطور روم . وی اصلاً از قوم واندال بود و با خواهرزاده ٔ امپراطور مزبور ازدواج کرد و در موقع فوت تئودسیوس به قیمومت پسر نابالغ او موسوم به هنریوس به نیابت سلطنت رسید و بعدها دختر خود را بوی...
-
انظلام
لغتنامه دهخدا
انظلام . [ اِ ظِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). احتمال ظلم . (از اقرب الموارد). ستم واپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). ستم بردن . اظلام . قبول ظلم . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح علم اخلاق )، از جنس رذایل ...
-
علی شروقی
لغتنامه دهخدا
علی شروقی . [ ع َ ی ِ ش ُ ] (اِخ ) ابن محمدعلی بن حیدربن شیخ خلیفه ٔ مجیراوی شروقی نجفی . وی در سال 1237 هَ . ق . در نجف متولد شد و نزد انصاری و سیدحسین کوهکمری تلمذ کرد. سپس در همان شهر به تدریس پرداخت و پس از چندی برای بازستاندن املاک خود که غصب شد...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یوسف علوی بن ابراهیم بن عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع ) وی در سنه ٔ 251 هَ . ق . در مکه ٔ مکرمه خروج و اموال اهالی را غصب و نهب کرد و آنگاه برای همین کار بمدینه ٔمنوره عازم شد. بهنگام بازگشت او اهالی مکه متحصن گ...
-
هانری اول
لغتنامه دهخدا
هانری اول . [ ی ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) (1068-1135م .) پادشاه انگلستان . چهارمین و جوانترین پسر ویلیام اول (گیلوم فاتح ) فاتح انگلستان (1027-1087م .) و پادشاه آن کشور بود. به سال 1068 م . به دنیا آمد و بعد از مرگ برادر خود ویلیام دوم (گیلوم دوم ) معروف به...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سلطان ...) از حکام تنکابن . وی در سال 910هَ . ق . بعد از کار کیا میرسیّد به حکومت تنکابن رسید. هاشم بر ضد برادر خود سلطان حسن که حکومت «بیه پیش » را غصب کرده بود شورید، ولی شکست یافت و میرحسین بن کارکیا یحیی کیا جانشین او شد. د...
-
دزدی
لغتنامه دهخدا
دزدی . [ دُ ] (حامص ) سرقت . عمل دزد. کار دزد. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرقت و راه زنی و بردن مال کسی را در پنهانی و بطور مکر و فریب که صاحب مال خبردار نشود، و یا گرفتن مال کسی را در بیابان و صحرا بزور. (ناظم الاطباء). اًسلال . دَمَق . (منتهی الارب ). ...
-
مضاربة
لغتنامه دهخدا
مضاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) با کسی شمشیر زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به شمشیر زدن یکدیگر را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همدیگر را با شمشیر زدن .(ناظم الاطباء). || غلبه کردن در نبرد: ضاربه فضربه ؛ نبرد کرد او را در ضرب پ...