کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غشم
لغتنامه دهخدا
غشم . [ غ َ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). وادیی است از وادیهای سراة. (از معجم البلدان ).
-
غشم
لغتنامه دهخدا
غشم . [ غ َ ش َ ] (ع مص ) فرونگذاشتن چیزی را از قطران ، و تمامه ٔ آن بر اندام صحیح و سقیم ریختن و آلودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشم شتر؛ آلودن او را به قطران ، چنانکه چیزی از آن نماند، وریختن آن به اعضای سالم و مریض آن شتر. (اقرب الموارد). رجوع ...
-
غشم
لغتنامه دهخدا
غشم . [غ َ ] (ع مص ) ستم . (منتهی الارب ). پیدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). (مصادر زوزنی ). ستم کردن . (از اقرب الموارد). ظلم : سبب تخلیص خلایق آن بلاد از ظلم و غشم افعال ذمیمه و اخلاق لئیمه ٔ او ساخت . (جهانگشای جوینی ). چون حیف و بیداد به غایت کشی...
-
واژههای همآوا
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق َ ] (ع اِ) آب راهه بر زمین . (منتهی الارب ). مسیل آب در زمین . (اقرب الموارد). || غوره ٔ سپید دراوچه و جز آن که شیرین می شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).رجوع به قَشَم شود. || (مص ) خوردن ، یا بسیار خوردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ...
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق َ ش َ ] (ع اِ)غوره ٔ سپید دراوچه و جز آن که شیرین میشود. و به سکون شین نیز خوانده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). البسر الابیض الذی یؤکل قبل ادراکه و هو حینئذ حلو. (اقرب الموارد). || (مص ) مردن . (منتهی الارب ). گویند: قشم قشماً؛ بمرد...
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق ِ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) ناحیه ای است از حکومت بنادر در 40 کیلومتری بندرعباس و مهمترین و بزرگترین ِ جزایر خلیج فارس ، طول 143،عرض 18 کیلومتر، قریه ٔ مهم آن قصبه ٔ قشم ، 8000 مرکزتجارت و معادن مهم آن آهن دارد و قرای آن 25 است .
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش و جزیره ٔ قشم از شهرستان بندرعباس که در 24000 گزی جنوب بندرعباس در انتهای خاوری جزیره واقع شده است . قصبه ٔ قشم از قراء بسیار قدیمی و در گذشته پرجمعیت وآباد بوده مرکز بحرپیمایان ایرانی محسوب می شده و جمع کثیری مل...
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان بندرعباس ، همچنین نام جزیره و قصبه ٔ مرکز جزیره ای است . بخش قشم از 5 جزیره به شرح زیر تشکیل شده است : 1- جزیره ٔ قشم 2- جزیره ٔ هرمز 3- جزیره ٔهنگام 4- جزیره ٔ لارک 5- جزایر تنب بزرگ و کوچک . قشم در 24000 گ...
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق ِ ] (ع اِ) سرشت که مردم بر آن آفریده . (منتهی الارب ). طبیعت . (اقرب الموارد). || آب راهه ٔ تنگ در رودبار یا در زمین ، یا آب راهه ٔمطلق . ج ، قُشوم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تن و پیکر. (منتهی الارب ). جسم . (اقرب الموارد): رأیته ...
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قشیم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قشیم شود.
-
جستوجو در متن
-
غشب
لغتنامه دهخدا
غشب . [ غ َ ] (ع اِ) ستم . لغتی است در غشم . (منتهی الارب ). مبدل غشم است . (اقرب الموارد). ظلم .
-
غاشم
لغتنامه دهخدا
غاشم . [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غشم .ظالم . بیدادگر. ستمگر. ستمکار. رجوع به غشوم شود.
-
غشیم
لغتنامه دهخدا
غشیم . [ غ َ ] (ع ص ) شخص بی مهارت و بی استعداد. نوآموز بی مهارت . شخص ساده و بی آموزش فریب خورده . گول خورده . آنکه زود گول خورد. دانش آموز بی تجربه . بی دست و پا. مضحک . ناشی . آنکه نمیتواندرلی را بازی کند. ج ، غُشم ؟ غُشُم . (دزی ج 2 ص 213).