کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غسیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غسیل
لغتنامه دهخدا
غسیل . [ غ َ ] (ع ص ) شسته . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، غَسلی ̍، غُسَلاء، غُسالی ̍. یقال : هم غسلی و غسلاء، و هن غسالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شسته شده . مغسول . مغسولة. (اقرب الموارد). غسل داده شده . غَسل شده . رجوع به غُسل و غَسل شود. ...
-
غسیل
لغتنامه دهخدا
غسیل . [ غ ِس ْ سی ] (ع ص ) گشن که گشنی بسیار کند و باردار نسازد و همچنین است مرد. (از منتهی الارب ): فحل غسیل ؛ ای کثیر الضراب و لایلقح ، و کذا الرجل . (قطر المحیط).
-
واژههای مشابه
-
غسیل الملائکة
لغتنامه دهخدا
غسیل الملائکة. [ غ َ لُل ْ م َ ءِ ک َ ] (اِخ ) لقب حنظلةبن (ابی عامر) راهب . بدان جهت که روز جنگ احد شهید گردید و فرشتگان او را غسل دادند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). لقبی است که رسول خدا حنظله ٔ انصاری صحابی را داد پس از آنکه وی به غزوه ٔ احد به د...
-
واژههای همآوا
-
قصیل
لغتنامه دهخدا
قصیل . [ ق َ ] (ع اِ)آنچه سبز بریده شود از کشت . (منتهی الارب ). علف جو که سبز بریده شود برای چارپایان ، و آن را قصیل نامند زیرا که از سستی به زودی بریده و قطع میشود، و فقیهان زرع را قبل از ادراک قصیل نامند به طور مجاز. (اقرب الموارد از المعرب ). عوا...
-
جستوجو در متن
-
غسلاء
لغتنامه دهخدا
غسلاء. [ غ ُ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَسیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غسیل شود.
-
غسلی
لغتنامه دهخدا
غسلی . [ غ َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَسیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غَسیل شود.
-
غسیلی
لغتنامه دهخدا
غسیلی . [غ َ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غسیل ؛ یعنی حنظله که روز احد شهید شد و او را غسیل الملائکة نامیدند. (از انساب سمعانی ورق 409 الف ). رجوع به غسیل الملائکة شود.
-
غسلة
لغتنامه دهخدا
غسلة. [ غ ُ س َ ل َ ] (ع ص ) گشن ، و مرد که بسیار گشنی کند و باردار نسازد. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). غِسّیل . (قطر المحیط). رجوع به غسّیل شود.
-
غسیلة
لغتنامه دهخدا
غسیلة. [ غ َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث غسیل . (منتهی الارب ). به معنی مغسولة. ج ، غَسالی ̍. (قطر المحیط). (اقرب الموارد). رجوع به غسیل شود.
-
حبیبة
لغتنامه دهخدا
حبیبة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دخت ابوعامر راهب است . وی خواهر حنظله ٔ غسیل الملائکة است . ابن سعد او را در زمره ٔ بیعت کنندگان شمرده است .
-
جعونه
لغتنامه دهخدا
جعونه . [ ج ُ ن َ ] (اِخ ) به روایتی قاتل حنظلةبن ابی عامر راهب انصاری صحابی در غزوه ٔ احد بوده است . رجوع به حبیب السیر چ تهران ص 121 و نیز رجوع به غسیل الملائکه در همین لغت نامه شود.
-
غسیلی
لغتنامه دهخدا
غسیلی . [ غ َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم بن عیسی بن محمدبن مسلمةبن سلیمان بن عبداﷲبن حنظله غسیل بغدادی ، مکنی به ابواسحاق . او از عراقیین ، بنداربن بشار و محمدبن مثنی و عمروبن علی و دیگران روایت کند. در خراسان حدیث کرد و اخبار را تغییر میدا...