کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غسوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غسوس
لغتنامه دهخدا
غسوس . [ غ َ ] (ع اِ) خوردنی هرچه باشد. یقال : هذا الطعام غسوس صدق ؛ ای طعام صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (قطر المحیط)؛ یعنی این طعام حقیقی است .
-
واژههای همآوا
-
قسوس
لغتنامه دهخدا
قسوس . [ ق َ ] (ع ص ) ناقه ای که تنها چرا کند. || ناقه ٔ دشوارخوی . || ناقه ای که شیر آن کم شدن گیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قسوس
لغتنامه دهخدا
قسوس . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قَس ّ، و آن در ترسایان کسی است که بین اسقف و شماس باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به قس ّ شود.
-
قسوس
لغتنامه دهخدا
قسوس . [ ق ُ ] (معرب ، اِ) لبلاب و عشقه را گویند و به فارسی عشق پیچان خوانند، و حبل المساکین همان است . (برهان ). لبلاب کبیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). معروف به حبل المساکین است . گیاهی است مانند لبلاب و سخت تر از آن ، و دارای انواع و اقسامی است . ق...