کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َ زَ ] (ع مص ) جنگ کردن با دشمن . در پی جنگ و غارت دشمن گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به جنگ دشمنان رفتن و غارت کردن آنان در دیار ایشان . غَزْوْ. غَزاوَة. (اقرب الموارد). رجوع به غزو شود.
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . جهشیاری داستانی از وی درباره ٔ یحیی بن خالد و فضل نقل کرده است . رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب تألیف جهشیاری چ مصر 1357 هَ . ق . ص 196 شود.
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (اِخ ) ابن جریر. تابعی و ثقه است . (از تاج العروس ).
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (اِخ ) ابن قاسم بن علی بن غزوان مازنی ، مکنی به ابوعمرو. او از ابن مجاهد و ابن شنبوذ دانش فراگرفت و ماهر و ضابط و شدیدالاخذ وواسعالروایة بود، و مرگ او در اواخر قرن چهارم هجری قمری در مصر اتفاق افتاد. (از حسن المحاضرة فی اخبار مصر و ...
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (اِخ ) ابوحاتم ، تابعی است .
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (اِخ ) غفاری کوفی ، مکنی به ابومالک . تابعی است . رجوع به ابومالک شود.
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (اِخ ) کوهی به طائف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهی است که شهر طائف بر پشت آن قرار دارد. (از معجم البلدان ). کوه غزوان به حدود طایف است بر او برف و یخ می باشد و در ملک عرب بر هیچ کوه دیگر نبود. (نزهة القلوب چ لیدن ص 198). کوهی است...
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (اِخ ) محله ای است درهرات . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غزوان
لغتنامه دهخدا
غزوان . [ غ َزْ ] (ع ص ) قصدکننده . فعلان من الغزو و هو القصد. (از معجم البلدان ).- ابوغزوان ؛ کنیه ٔ گربه است زیرا پیوسته موش را قصد میکند. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
غزوان رقاشی
لغتنامه دهخدا
غزوان رقاشی . [ غ َزْ ن ِ رَ ] (اِخ ) ابن قتیبة در عیون الاخبار گوید: مادر غزوان رقاشی به پسرش در حالی که قرآن میخواند گفت : یاغزوان آیا در آن [قرآن ] شتر ما را که در جاهلیت گم شده بود پیدا نمیکنی ؟ او خشم نگرفت و گفت : ای مادر! به خدا سوگند در آن وع...
-
واژههای همآوا
-
غذوان
لغتنامه دهخدا
غذوان . [ غ َ ذَ ] (اِخ ) نام آبی واقع در بین بصره و مدینه است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
غذوان
لغتنامه دهخدا
غذوان . [ غ َ ذَ ] (ع ص ) اسب شادمان شتاب رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتابنده ، امرؤ القیس گوید:«کتیس ظباء الحلب الغذوان ». (معجم البلدان ). || مرد درشت و زبان دراز و نافرمان و تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الغذوان من الرجال السلیط الفاحش . ت...