کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزل
لغتنامه دهخدا
غزل . [ غ َ ] (ع مص ) رشتن .مغزول ، نعت از آن است . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ریسمان رشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 73). ریسیدن . (غیاث اللغات ). رشتن . غُزول . || نوازش کردن : اخذ فی غزلهم والرفق ...
-
غزل
لغتنامه دهخدا
غزل . [ غ َ زَ ] (ع مص ) سخن گفتن با زنان و عشقبازی نمودن . (منتهی الارب ). حدیث زنان و حدیث عشق ایشان کردن . (آنندراج ). محادثه با زنان . (اقرب الموارد). بازی کردن به محبوب . حکایت کردن از جوانی و حدیث صحبت و عشق زنان . (غیاث اللغات ). دوست داشتن حد...
-
غزل
لغتنامه دهخدا
غزل . [ غ َزِ ] (ع ص ) آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان . (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد). || سست و نرم از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب ا...
-
غزل
لغتنامه دهخدا
غزل . [ غ ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غازلة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غازلة شود.
-
واژههای مشابه
-
غزل برداشتن
لغتنامه دهخدا
غزل برداشتن . [ غ َ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سراییدن . غزل گفتن . غزل خواندن : غزل برداشته رامشگر رودکه پدرود ای نشاط و عیش پدرود. نظامی .مطرب از درد محبت غزلی خوش برداشت که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود.حافظ (از آنندراج ).
-
غزل پرداختن
لغتنامه دهخدا
غزل پرداختن . [ غ َ زَ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سراییدن . غزل گفتن . غزل بافتن : غزل پردازم اینک از دو بیت خود دو مصرع راکنم مطلع که حسن آفتاب از فرقدان بینی .عرفی (از آنندراج ).
-
غزل خواندن
لغتنامه دهخدا
غزل خواندن . [ غ َ زَ خوا / خادَ ] (مص مرکب ) غزل گفتن . غزل پرداختن : با سر همچو شیر نیز مخوان غزل زلفک سیاه چو قیر.ناصرخسرو.
-
غزل غزلها
لغتنامه دهخدا
غزل غزلها. [ غ َ زَ ل ِ غ َ زَ ] (اِخ ) نام کتابی از تورات . نشید الانشاد. سرود سلیمان . سیر سیرین . (فهرست ابن الندیم ). شیر هشیرم . صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: تفسیر لفظی غزل غزلها آن است که مقصود تزویج سلیمان به دختر فرعون یا براعیه ٔ جمیله می باشد،...
-
غزل گفتن
لغتنامه دهخدا
غزل گفتن . [ غ َ زَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سرودن . غزل پرداختن . تشبیب . تشبب : صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی .سعدی .
-
غزل ارسلان
لغتنامه دهخدا
غزل ارسلان . [ غ ِ زِ اَ س َ ] (اِخ ) قزل ارسلان . رجوع به همین نام شود : نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای تا بوسه بر رکاب غزل ارسلان دهد.ظهیر (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 274).
-
غزل السعالی
لغتنامه دهخدا
غزل السعالی . [ غ َ لُس ْ س َ لا ] (ع اِ مرکب )لغت به معنی رشته ٔ دیوان بیابانی یا غولان است . بیرونی در الجماهر گوید: مخاطالشیطان است و آن الیاف پنبه ٔ کوهی ؛ یعنی حجرالفتیلة است . رجوع به الجماهر چ حیدرآباد دکن صص 200 - 201 و رجوع به حجرالفتیلة شود...
-
غزل پرداز
لغتنامه دهخدا
غزل پرداز. [ غ َ زَ پ َ ] (نف مرکب ) غزل سرا. غزلباف . غزل گو. غزلخوان .
-
غزل پردازی
لغتنامه دهخدا
غزل پردازی . [ غ َزَ پ َ ] (حامص مرکب ) غزل سرایی . غزلبافی . غزل گویی .
-
غزل حصار
لغتنامه دهخدا
غزل حصار.[ غ ِ زِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران ، که در 15هزارگزی باختر کرج و 7هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج - قزوین واقع است . جلگه ای و معتدل و مالاریائی است و 75 تن سکنه دارد که به زبان ترکی و فارسی سخن میگویند. آب آن ا...