کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزا کردن
لغتنامه دهخدا
غزا کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ کردن با دشمنان دین . جنگ کردن . رجوع به غزا شود : ابوموسی هروقت از بصره تاختن آوردی به اعمال پارس ، و غزا کردی و بازگشتی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیدن ص 114).ای علم خضر غزایی بکن وی نفس نوح دعایی بکن . نظامی...
-
واژههای همآوا
-
غذا کردن
لغتنامه دهخدا
غذا کردن . [ غ ِ / غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن . خورش کردن : غم تو کرده به دل خوردن محبان خوی ندیده ایم که آتش غذا کند آتش .درویش واله ٔ هروی (از آنندراج ).
-
قضا کردن
لغتنامه دهخدا
قضا کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب )به جا آوردن عبادت را در غیر بر موقع آن . در برابر ادا کردن : گفت نماز را نیز قضا کن که چیزی نبوده که به کار آید. (گلستان ). رجوع به قضا شود.
-
جستوجو در متن
-
تبو
لغتنامه دهخدا
تبو. [ ت َ وْ] (ع مص ) غزا کردن و غنیمت گرفتن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء).
-
دارالحرب
لغتنامه دهخدا
دارالحرب . [ رُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) جایی که در آن جنگ باید کرد. || کشور کفار که مطیع اسلام نباشند. چون اینچنین ملک لایق غزا کردن است ، دارالحرب گفتند. (آنندراج ).
-
ابهاء
لغتنامه دهخدا
ابهاء. [ اِ ] (ع مص ) آسوده گردانیدن . (زوزنی ) (مصادر بیهقی ). فارغ گردانیدن . (مصادر بیهقی ). || ابهاء خیل ؛ معطل کردن اسبان . فروگذاشتن اسب را از غزا کردن . || ابهاء بیت ؛ خالی ساختن خانه از متاع . تهی کردن خانه و معطل گذاشتن آن . || ابهاء اِناء؛ ...
-
غزاة
لغتنامه دهخدا
غزاة.[ غ َ ] (ع اِمص ) کشش و جنگ با دشمن دین . (منتهی الارب ). اسم مصدر غَزْوْ. ج ، غَزَوات . عزیمت به جنگ دشمنان و غارت کردن دیار آنان . (از اقرب الموارد). رجوع به غزو و غزا شود : با ایشان [ اعراب ] صلح کرد [ قباد ] و نان پاره ای داد ایشان را و عزم ...
-
اخفاق
لغتنامه دهخدا
اخفاق . [ اِ ] (ع مص ) بی مراد بازگشتن جوینده . (منتهی الارب ). بی نیل مراد بازگشتن . دست از پا درازتر آمدن . || غزا کردن مرد و غنیمت نیافتن . تهی دست ماندن غازی از غنیمت و صیاد از صید و خداوند حاجت از مراد. (تاج المصادر بیهقی ). || بال زدن مرغ . (تا...
-
غزات
لغتنامه دهخدا
غزات . [ غ َ ] (ع اِمص ) کشش و جنگ با دشمن دین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قصد که به سوی دشمن کنند حرب را. (مهذب الاسماء). قصد به جنگ با دشمنان و غارت کردن دیار آنان . ج ، غَزَوات . (المنجد). رزم . پیکار. غَزاة. غزوة. غزو. غزا. رجوع به غَزاة شود : ب...
-
برکندن
لغتنامه دهخدا
برکندن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن . جدا کردن از زمین . قلع کردن . قلع. اقتلاع . (تاج المصادر بیهقی ). قلع و قمع کردن . از جا درآوردن . از بیخ برآوردن . (آنندراج ). استیصال . (یادداشت مؤلف ). نزع . انتزاع : شمشیر تو شیر اوژند پرتاب تو پیل افکند...
-
اغزاء
لغتنامه دهخدا
اغزاء. [ اِ ] (ع مص ) کارزار کردن شوی زن : اغزت المراءة اغزاءً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اغزت المراءةُ؛ غزا بعلها. (از اقرب الموارد). || برانگیختن بر غزات و آماده کردن سامان جنگ کسی را و بجنگ فرستادن . یقال : «اغزیت فلاناً؛ اذا جهزته للغزو». (م...
-
بیخ
لغتنامه دهخدا
بیخ . (اِ) اصل و ریشه و قاعده و بنیان . بن . ریشه . پایه .زیر. مقابل شاخ . فرع . (یادداشت بخط مؤلف ). بن . اصل . اساس . ریشه ٔ گیاه عموماً و ریشه ٔ اصلی گیاه و درخت که بزرگتر از ریشه های دیگر است خصوصاً : از ایوان گشتاسب تا پیش کاخ درختی گشن بیخ و ب...
-
افشاندن
لغتنامه دهخدا
افشاندن . [ اَ دَ ] (مص ) برافشاندن . افشانیدن . فشاندن . (شرفنامه ٔ منیری ). ریختن . (مؤید الفضلاء). ریختن و پاشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاشیدن . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : سواران ... جز آن نتوانستند کرد که سلاح می افشاندند و در بیش...