کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزان خان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزان خان
لغتنامه دهخدا
غزان خان . [ غ َ ] (اِخ ) همان غازان خان است . رجوع به غازان خان و فهرست تاریخ گزیده چ انگلستان شود.
-
واژههای مشابه
-
غزان اوغلان
لغتنامه دهخدا
غزان اوغلان . [ غ َ اُغ ْ ] (اِخ ) پسر طغرلجه که امیر ارقنای وی را در پناه خود گرفته تمرد و عصیان آغاز کرد و مردم را به خود دعوت نمود. سلطان ابوسعید «بولادقبا» را مأمور دفع کرد و ارقنای امان خواست و «غزان » به دستور امیر بولادقبا به قتل رسید. رجوع ب...
-
جستوجو در متن
-
تایجوبهادر
لغتنامه دهخدا
تایجوبهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) از امرای لشکر مغول در عهد غازان خان ، و وی پدر غزان است . رجوع به طایجوبهادر شود.
-
قتلغشاه
لغتنامه دهخدا
قتلغشاه . [ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) (امیر...) از امیران لشکر غزان خان بن ارغون خان بن هلاکوخان و در سال 706 کشته شد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 592 و 593 و 596).
-
الیاس
لغتنامه دهخدا
الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) شهاب الدین . وی با حاکم لرستان صمصام الدین محمود جنگ کرد و سرانجام بدست او کشته شد و بدستور غزان خان ، صمصام الدین نیز بقصاص وی بقتل رسید (695 هَ . ق .). رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 556 شود.
-
غز
لغتنامه دهخدا
غز. [ غ ُ ] (اِخ ) صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف آوردند و سلطان سنجر را گرفته در قفس کردند. (برهان قاطع). غُزّ گروهی از ترکان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنسی است از ترکان . (مهذب الاسماء). کل...
-
ازآن
لغتنامه دهخدا
ازآن . [ اَ ن ِ ] (ضمیر ملکی مرکب ) ملک ِ. مال ِ : ازآن تو یا من یا اوست . منزلیست اندر وی خرگاه هاست ازآن خلخیان . (حدود العالم ). و اندر نصیبین دیرهاست ازآن ترساآن . (حدود العالم ). و غلامی ترک ازآن پسرش بسرای امیر آورده بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ...
-
پایزه
لغتنامه دهخدا
پایزه . [ زَ / زِ ] (اِ) حکمی باشد که ملوک به کسی دهند تا مردم اطاعت آن کس کنند. (برهان ). پایژه . و رشیدی در ذیل لغت پایژه گوید: «و بزبان مغول سکه ای که مغول بحکام میدادند و آن سکه ای بود که برای امرای کلان بصورت شیر و برای وسط صورت دیگر و برای فروت...
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک ُ ل َه ْ ] (اِ) مخفف کلاه است . (برهان ). مخفف کلاه و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). کلاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قبا جوشن و اسب تخت من است کله ، خود و نیزه درخت من است . فردوسی .زره بود بر تنش پیراهنش کله ، ترگ بود و قبا جوشنش . فردوسی...
-
کمر
لغتنامه دهخدا
کمر. [ ک َ م َ ] (اِ) معروف است که میان باشد. (برهان ). میان را گویند.(فرهنگ رشیدی ). میان . (ناظم الاطباء). ناحیه ای از تنه که از بالا محدود به یک سطح افقی است که از کنار تحتانی دوازدهمین زوج دنده های قفسه ٔ سینه می گذرد و از پایین محدود به سطحی افق...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بیت که در قصیده ای معروف گفته است سؤال کرد:چو طرد و عکس ...