کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزان
لغتنامه دهخدا
غزان . [ ] (اِخ )پسر طایجو بهادر. از امرائی بود که «ارسلان اوغول » را بزرگ خود ساخته بر ضد پادشاه اسلام [ غازان خان ] برخاسته بودند. وی پس از قتل ارسلان اوغول (695 هَ . ق .) کشته شد. رجوع به تاریخ غازانی صص 99 - 100 شود.
-
غزان
لغتنامه دهخدا
غزان . [ غ ُ ] (اِخ ) ج ِ غز، به فارسی . رجوع به غز و فهرست تاریخ گزیده شود : آن غزان ترک خونریز آمدندبهر یغما در یکی دره شدند.(مثنوی ).
-
واژههای مشابه
-
غزان اوغلان
لغتنامه دهخدا
غزان اوغلان . [ غ َ اُغ ْ ] (اِخ ) پسر طغرلجه که امیر ارقنای وی را در پناه خود گرفته تمرد و عصیان آغاز کرد و مردم را به خود دعوت نمود. سلطان ابوسعید «بولادقبا» را مأمور دفع کرد و ارقنای امان خواست و «غزان » به دستور امیر بولادقبا به قتل رسید. رجوع ب...
-
غزان خان
لغتنامه دهخدا
غزان خان . [ غ َ ] (اِخ ) همان غازان خان است . رجوع به غازان خان و فهرست تاریخ گزیده چ انگلستان شود.
-
واژههای همآوا
-
غضان
لغتنامه دهخدا
غضان . [ غ َ / غ ُ ] (اِ) طعام پس مانده را گویندو به ضم اول هم گفته اند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
غضان
لغتنامه دهخدا
غضان . [ غ ِ ] (ع مص ) بچه ٔ ناتمام افکنی شتر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). القاء الناقة ولدها لغیر تمام . انداختن شتربچه را به طور ناقص ؛ (اقرب الموارد).
-
قذان
لغتنامه دهخدا
قذان . [ ق ِذْ ذا ] (ع اِ) ج ِ قِذّه به معنی کیک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : یا ابتا ارقنی القذان و النوم لاتألفه العینان .
-
قذان
لغتنامه دهخدا
قذان . [ ق ُذْ ذا ] (ع اِ) سپیدی هر دو کرانه ٔ سر یا موی آن از پیری . || سپیدی بال مرغ . || کلمه ای که کودکان عرب وقت بازی گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
چاردار ملک
لغتنامه دهخدا
چاردار ملک . [ رِ م ُ ] (اِخ ) چهار شهر خراسان که مورد هجوم غزان قرارگرفت و ویران شد و عبارت بودند از مرو و بلخ و هرات و نیشابور.
-
تایجوبهادر
لغتنامه دهخدا
تایجوبهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) از امرای لشکر مغول در عهد غازان خان ، و وی پدر غزان است . رجوع به طایجوبهادر شود.
-
طایجوبهادر
لغتنامه دهخدا
طایجوبهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) از امرای لشکر مغول در عهد غازان و پدر غزان است که با یاغیان همدست بود. رشیدالدین فضل اﷲ ذیل «مخالفت اندیشیدن سوکا و بارولا» آرد : و بیشتر جماعت دشمنان (سوکا و بارولا) مقهور شدند و طایفه ای که مانده اند ارسلان اغول را بزر...
-
الیاس غز
لغتنامه دهخدا
الیاس غز. [ اِل ْ س ِ غ ُ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای غزان . موکل سلطان سنجر در زندان غزان بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن ص 462 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 512 شود.