کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزال حقیقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کعب غزال
لغتنامه دهخدا
کعب غزال . [ک َ ب ِ غ َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکر پنیر. آب نبات . زبان بره . (یادداشت مؤلف ). نوعی از شکر پاره . (ناظم الاطباء). کعب الغزال : ببین که میر معزی چه خوب می گویدحدیث هیئت پینو وشکل کعب غزال . انوری .نشانه ٔ لگد گور باد سینه ٔ آنک ز ش...
-
علی غزال
لغتنامه دهخدا
علی غزال . [ ع َ ی ِ غ َزْ زا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن غزال نیشابوری . مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن ، و علی (ابن احمد...) شود.
-
غزال شعبان
لغتنامه دهخدا
غزال شعبان . [ غ َ ل ُ ش َ ] (ع اِ مرکب ) جانورکی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضرب من الجنادب . (اقرب الموارد).
-
غزال کعبه
لغتنامه دهخدا
غزال کعبه . [ غ َ ل ِ ک َ ب َ ] (اِخ ) در کتب سیر مسطور است که در زمان جاهلیت آهوبره ٔ طلا در چاه زمزم یافتند، و از آنجا در کعبه آویختند، چون مدتی آویخته ماند اهل کعبه غزال کعبه نامش کردند. (آنندراج ). بیرونی در الجماهر گوید:ملوک اسلام خانه ٔ کعبه را...
-
غزال الضحی
لغتنامه دهخدا
غزال الضحی . [ غ َ لُض ْ ض ُ حا ] (ع اِ مرکب ) اول چاشتگاه . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 186). در فرهنگها به این معنی غزالةالضحی آمده است . رجوع به غزالةالضحی شود.
-
غزال المسک
لغتنامه دهخدا
غزال المسک . [ غ َ لُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) آهوی مشکین . آهوی مشک . آهوی ختا. آهوی ختن .
-
غزال چشم
لغتنامه دهخدا
غزال چشم . [ غ َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چشم وی به چشم غزال ماند : غزال چشم نگاری که بر شکار دلم شده ست چیره تر از شیر بر شکار غزال . سوزنی .صاعقه هیبتی ، گورسرینی ، غزال چشمی . (سندبادنامه ص 251 در وصف اسب ). از این کشیده قدی ، گشاده خدی ، لاغرمی...
-
ابن غزال
لغتنامه دهخدا
ابن غزال . [ اِ ن ُ غ َزْ زا ] (اِخ ) ابراهیم صالحی . از ادبا و شعرای شام .مولد او به سال 1008 هَ .ق . و وفات در 1088 است .
-
شاخ غزال
لغتنامه دهخدا
شاخ غزال . [ خ ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کمان تیراندازی . (برهان قاطع). || کنایه از هلال . (آنندراج ) : در حدود باختر آهوی دشت خاوران چون فرو شد، در هوا شاخ غزال آمد پدید.خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
-
قرن غزال
لغتنامه دهخدا
قرن غزال . [ ق َ ن ُ غ َ ] (اِخ ) نام گردنه ای است معروف . (معجم البلدان ).
-
چشم غزال
لغتنامه دهخدا
چشم غزال . [ چ َ / چ ِ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ٔ لبالب از شراب . (ناظم الاطباء). کنایه از جام پرشراب .
-
جستوجو در متن
-
غیر
لغتنامه دهخدا
غیر. [ غ َ ] (ع مص ) دیه دادن . (از اقرب الموارد) . اسم مصدر آن غیرَة است . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || رشک بردن . (دهار). رشک خوردن مرد بر زن خود وبرعکس . (از منتهی الارب ). غیرت داشتن شوهر نسبت به زن خود و ناپسند شمردن قصد و نظر بد دیگری را در ز...
-
دامغان
لغتنامه دهخدا
دامغان . (اِخ ) شهر دامغان در شمال خاوری سمنان و 70هزارگزی شمال باختر شاهرود، سر راه شوسه و راه آهن تهران به خراسان واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است :طول 54 درجه و 20 دقیقه و 8 ثانیه . عرض 36 درجه و 9 دقیقه 48 ثانیه . ارتفاع 1130 گز و اختلاف س...