کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزاله
لغتنامه دهخدا
غزاله . [ غ َ ل َ ] اسب محطم بن ارقم . (منتهی الارب ).
-
غزاله
لغتنامه دهخدا
غزاله . [ غ َ ل َ ] (اِخ ) اسب محطم بن ارقم . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
غزالة
لغتنامه دهخدا
غزالة. [ غ َ ل َ ] (اِخ ) اسم قریه ای از قرای طوس که ابوحامد غزالی از آنجاست .(تاج العروس ). صاحب روضات الجنات (ص 719) گوید: غزاله به «زای » مخفف ، قریه ای است از اعمال طوس ، چنانکه شیخ بهایی آن را ذکر کرده است و گروهی نیز این قول رابه سمعانی نسبت دا...
-
غزالة
لغتنامه دهخدا
غزالة. [ غ َ ل َ ] (اِخ ) به قولی نام مادر امام چهارم علی بن حسین (ع ) بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 62).
-
غزالة
لغتنامه دهخدا
غزالة. [ غ َ ل َ ] (اِخ ) زن شبیب بن یزید و در شجاعت از مشاهیر زنان بود. در موصل به دنیا آمد و به همراهی شوهرش بر عبدالملک بن مروان خروج کرد (76 هَ . ق .) و در جنگها دلیرانه شرکت میکرد. خالدبن عتاب رباحی در جنگی واقع در ابواب کوفه وی را کشت و قتل او ...
-
غزالة
لغتنامه دهخدا
غزالة. [ غ َ ل َ ] (اِخ ) نام زنی ، و گاهی معرفه شود. (از منتهی الارب ).
-
غزالة
لغتنامه دهخدا
غزالة. [غ َ ل َ ] (ع اِ) آهوبره ٔ ماده . (منتهی الارب ). بچه ٔ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست . (غیاث اللغات ).انثی الغزال . ج ، غزالات . (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیرپیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود.حافظ. || آفتاب ، بدان جهت ...
-
غزاله ٔ فلک
لغتنامه دهخدا
غزاله ٔ فلک . [ غ َ ل َ / ل ِ ی ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب جهانتاب است .رجوع به غزالة شود. || برج حمل که برج اول است از دوازده برج فلک . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
ام غزالة
لغتنامه دهخدا
ام غزالة. [ اُم ْ م ِ غ َزْ زا ل َ ] (اِخ ) حصنی است از اعمال مارده در اندلس . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
غزالات
لغتنامه دهخدا
غزالات . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غزالة. (اقرب الموارد). رجوع به غزالة شود.
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق َرْرا ] (اِخ ) نام اسب غزاله ٔ سکونی . (منتهی الأرب ).
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال طوس ، از آنجاست حجةالاسلام ابوحامد محمد غزالی ، و گویند غزال ریسمان فروش است و او به فرموده ٔ مادر خود رشته در بازار میفروخت . (آنندراج ) . رجوع به غزاله شود.
-
غزالی
لغتنامه دهخدا
غزالی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غزالة که قریه ای است از مضافات طوس مولد امام محمد غزالی . (غیاث اللغات ). به قولی لقب ابوحامد و برادر وی احمد است . رجوع به غزالة و ابوحامد غزالی و احمد غزالی و غزالی شود. || (اِ) در اصطلاح طب قسمی از نبض است . || ن...