کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غزاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غزاء
لغتنامه دهخدا
غزاء. [ غ َزْ زا ] (ع ص ، اِ) نسبت و مبالغه است در غزوه . (انساب سمعانی ). صیغه ٔ مبالغه از غزو به معنی بسیار غزوکننده و جنگنده : و کان الامیر محمد غزاء لاهل الشرک و الخلاف . (عقدالفرید چ قاهره 1359 هَ .ق . ج 5 ص 257).
-
غزاء
لغتنامه دهخدا
غزاء. [ غ ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غازی . (منتهی الارب ). غزوکنندگان . جنگندگان . رجوع به غازی شود.
-
واژههای همآوا
-
غذاء
لغتنامه دهخدا
غذاء. [ غ ِ ] (ع اِ) خورش .(منتهی الارب ). خوردنی که نشو و نمای تن و قوام تمام بدن بدان است و با لفظ چیدن و کردن مستعمل . (آنندراج ). خوراک و آشامیدنی که بدان اغتذاء شود. ج ، اغذیه .(اقرب الموارد). || پرورش که بدان بالیدگی و آراستگی جسم است . (منتهی ...
-
غذاء
لغتنامه دهخدا
غذاء.[ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَذی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بچه های گوسفند و بز. || قسمتهای کوچکی از مال . (اقرب الموارد). رجوع به غذی و غذوی شود.
-
قذاء
لغتنامه دهخدا
قذاء. [ ق ِ ] (ع مص ) مقاذاة. پاداش دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: قاذتیه مقاذاتاً وقذاء؛ پاداش دادم آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قضاء
لغتنامه دهخدا
قضاء. [ ق َ ] (ع اِ) فرمان . حکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قضاء اﷲ ترد له الاقضیة. (اقرب الموارد). ج ، اَقْضیة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِمص ) قضاوت و داوری : چون پیر شد از قضاعفو خواست و به حج رفت . (تاریخ بخارای نرشخی ص 4).ازبهر ق...
-
قضاء
لغتنامه دهخدا
قضاء. [ ق َض ْ ضا ] (ع ص ) فعال است برای مبالغه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زره استوار. || زره میخ دوز و زره درشت . (منتهی الارب ). الدرع المسمورة الخشنةالمس من جدتها لم تنسحق بعد. (اقرب الموارد). || مردم کلانسال که پیریش از بدن و دندان ظاهر ب...
-
قضاء
لغتنامه دهخدا
قضاء. [ ق َض ْ ضا ] (ع مص ) به حاجت کسی رسیدن و روا کردن . (منتهی الارب ).
-
قضاع
لغتنامه دهخدا
قضاع . [ ق ُ ] (ع اِ) گَرد باریک . (منتهی الارب ). غبار دقیق . || خاک تاریک بن دیوار. || دردی و بریدگی است در شکم مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قضاعة (ع اِ) شود.
-
قزاع
لغتنامه دهخدا
قزاع . [ ق ِ ] (ع اِ) لته پاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ما علیه قزاع ؛ ای قطعة خرقه . || پاره ابر. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عبدالوهاب
لغتنامه دهخدا
عبدالوهاب . [ ع َ دُل ْ وَهَْ ها ] (اِخ ) ابن ابراهیم الامام . از بنی عباس است . به سال 140 هَ . ق . عم وی منصور او را با هفتاد هزار تن به مکه فرستاد و حسن بن قحطبه را همراه او کرد. مردم روم از ایشان ترسیدند وآنان ملیطه را که بدست فرنگیان ویران شده ب...
-
غابة
لغتنامه دهخدا
غابة. [ب َ ] (اِخ ) یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: ابوجابر اسدی گفته است : غابة، موضعی است نزدیک مدینه از ناحیه ٔ شام که اموالی از اهل مدینه در آن است و این همان موضع است که در حدیث سباق آمده است ... و در خبر ترکه ٔ زبیر آمده است که او غابة را به ی...
-
زایدة
لغتنامه دهخدا
زایدة. [ ی ِ دَ ] (اِخ ) زائدة. ابن قدامه مکنی به ابوالصلت . از حفاظ حدیث است واز زیادبن علاقه و ابواسحاق شیبانی و هشام بن عروة...روایت کند. ابن سعد و محمدبن عبداﷲ خضر می گویند: وی در غزاء روم بسال 161 هَ . ق . درگذشت . قراب به پیروی از علی بن جعد وف...