کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریق شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غریق شدن
لغتنامه دهخدا
غریق شدن . [ غ َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) غرق شدن . رجوع به غرق و غرق شدن شود.
-
واژههای مشابه
-
غریق کردن
لغتنامه دهخدا
غریق کردن . [ غ َ ک َ دَ ](مص مرکب ) غرق کردن . رجوع به غرق و غرق کردن شود.
-
غریق آب
لغتنامه دهخدا
غریق آب . [ غ َ ] (اِ مرکب ) آب ژرف و عمیق . (ناظم الاطباء).
-
غریق گشته
لغتنامه دهخدا
غریق گشته . [ غ َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) غرق شده . غرق گشته . مستغرق . رجوع به غرق و غرق شده شود : مردی غریق گشته ٔ بحر تحیرم رندی غریب مانده به کوی قلندرم .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 313).
-
جستوجو در متن
-
مغروق
لغتنامه دهخدا
مغروق . [ م َ ] (ص ) غوطه ورشده در آب . فرورفته در آب . (از ناظم الاطباء). غرق شدن . غرقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این کلمه ظاهراً برساخته ٔ فارسیان است و در عربی غریق باید گفت .
-
مغمور
لغتنامه دهخدا
مغمور. [ م َ ] (ع ص ) پوشیده در آب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).- مغمور چیزی شدن (گشتن ) ؛ محاط در آن شدن . مشمول آن شدن . فروگرفته شدن با آن : خاص و عام و لشکر و رعیت مغمور انعام و مشمول اکرام او گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ته...
-
تفاوت کردن
لغتنامه دهخدا
تفاوت کردن . [ ت َ وُک َ دَ ] (مص مرکب ) فرق کردن و مختلف شدن و موافق نبودن و امتیاز حاصل کردن . (ناظم الاطباء) : پنجه در صید برده ضیغم راچه تفاوت کند که سگ لاید. (گلستان ).گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی . سعدی .وانک...
-
غرقه شدن
لغتنامه دهخدا
غرقه شدن . [ غ َ ق َ / ق ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غرق شدن . در آب فروشدن . خفه شدن در آب . غریق شدن : دهان خشک و غرقه شده تن در آب ز رنج و ز تابیدن آفتاب . فردوسی .چو خورشیدتابان ز گنبد بگشت به خون غرقه شد کوه و دریا و دشت . فردوسی .به دل گفت گر با نبی ...
-
مستغرق
لغتنامه دهخدا
مستغرق . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص )نعت مفعولی از استغراق . غوطه ور شده و فرورفته در آب و غرق شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استغراق شود. || مستوعب . (اقرب الموارد). فرا گرفته . || فرو رفته . متحیر. حیران . غریق : مستغرق یادت آنچنانم کم هستی خویش شد فراموش ...
-
تحیر
لغتنامه دهخدا
تحیر. [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] (ع مص ) سرگشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). سرگشته شدن و در حیرت افتادن . (از قطر المحیط). در حیرت افتادن . (اقرب الموارد). تحیر به چیزی ؛ دیده سرگشته شدن و بیرون شد کار ندانستن . (منته...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (ع مص ) مأخوذ از غَرَق ، به معنی در آب فرورفتن . آب از سر گذشتن . فارسیان غرق به سکون ثانی به معنی در آب فرورفتن استعمال می کنند و در بعضی جاها قید از سر تا قدم نیز کرده اند.(از آنندراج ). مشهور و مستعمل به سکون راء است . (غیاث اللغات ...
-
افسرده
لغتنامه دهخدا
افسرده . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) منجمد. (ناظم الاطباء). یخ بسته شده . (غیاث اللغات ). از بسیاری سردی پژمرده و یخ بسته شده . مجازست چون آتش افسرده و تنور افسرده و شعله ٔ افسرده و چراغ افسرده . (آنندراج ). جامد.(دهار). فسرده . بسته . (یادداشت م...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ِ ] (اِ) پهلوی گیل . رجوع به هوبشمان ص 927 شود. (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاک به آب آمیخته . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). طین . وَحَل . عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک . طِآة رَبدیا رَبَد؛ گل تنک . صلصال ؛ گل ...