کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غریری
لغتنامه دهخدا
غریری . [ غ ُ رَ ری ](اِخ ) محمدبن غریر. پسر غریربن مغیرة، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیرة شود.
-
غریریة
لغتنامه دهخدا
غریریة. [ غ ُ رَ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به غُرَیر که شتر نر است . (از تاج العروس ). شتران سفید. غریریة، منسوب به غریر است که فحل پرارزش ومشهور در نزد عرب می باشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 35).
-
غریری
لغتنامه دهخدا
غریری . [ ع ُ رَ ری ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن غُریر. وی از سران قریش بود. (از انساب سمعانی ورق 704 ب ). رجوع به غریربن مغیره شود.
-
غریرة
لغتنامه دهخدا
غریرة. [ غ َ ری رَ ] (ع ص ) مؤنث غَریر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، غَرائِر، غَریرات . (اقرب الموارد). دختر بی تجربه و ناآزموده کار. (ناظم الاطباء).
-
غریری
لغتنامه دهخدا
غریری . [ غ ُ رَ ری ] (اِخ ) یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب ). رجوع به غریربن مغیرة شود.
-
اغراء
لغتنامه دهخدا
اغراء. [ اَ غ ِرْ را ] (ع اِ) ج ِ غَریرَة، مؤنث غریر، یعنی فریفته و بباطل امیدوار نموده شده و تحذیرکننده و ترساننده و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به غریره شود.
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ِررا ] (ع ص ) آنکه فریب خورد چون او را فریب دهند. ج ، اغرار. || جوان ناآزموده کار.(منتهی الارب ). جوان بی تجربه . مذکر و مؤنث آن یکسان است ، یقال : شاب غر و شابة غر و غرة. (از اقرب الموارد). مرد غافل و ناآزموده کار. (غیاث اللغات ). مردم صاحب...
-
مستشعر
لغتنامه دهخدا
مستشعر. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشعار. شعارپوشنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پنهان در دل خود ترسنده . (غیاث ). پنهان دارنده ٔ ترس و بیم در دل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استشعار شود : انتصب منصب آبائه الراشدین و قع...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...
-
گنج
لغتنامه دهخدا
گنج . [ گ َ ] (اِ)پهلوی گنج ، ارمنی گنج ، آرامی گینزا، گززا، عربی کنز. (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). زر و گوهری باشد که در زیر زمین دفن کنند.(برهان ). دفینه ای که پادشاهان نهند. (اوبهی ). رِکاز. دَفینَه . کَنز. مَفتَح . (منتهی الارب ) : در گنجهای کهن ...