کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (اِ) نوعی برنج در گیلان . قریبی .
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه به سرزمین هندوستان رسیده و در سلک ملازمان همایونی منسلک گردیده . او راست :گر گشاد کار ما ب...
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری است . پس از سلوک در طریق علمی به قصد اکتساب طریقه ٔ مولویه به سیاحت پرداخت و مدتی در بلاد مختلف گردش کرد و به استانبول وارد شد و به سال 954 هَ . ق . در همانجا درگذشت .این بیت ازوست :دیدم که ...
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به اورک شود.
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) چلبی . سیدابوبکر... افندی . از چلبیان قونیه بود. وی پس از پدرش حاج چلبی عارف افندی به تاریخ 1159 هَ . ق . در آستانه ٔ حضرت مولوی به مقام ارشاد نایل آمد و به سال 1199 هَ . ق . درگذشت . این مطلع ازوست :تار زلفک دل آواره یه زنجیر ...
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) کاشی . از شاعران ایرانی بود که در هند میزیست . مؤلف مجمع الخواص آرد: شاعر قدیمی است و در خدمت خان احمد پادشاه سمت ملک الشعرائی دارد. غزل مولانا لسانی را به مطلع:منم زآن خوی نازک آستین بر چشم تر مانده ز مژگان تا جگر صد پرده خون...
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (حامص ) دوری از خان و مان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیگانگی و غربت . عدم آشنایی . (ناظم الاطباء) : کسی را در غریبی دل شکیباست که در خانه نباشد کار او راست . (ویس و رامین ).غریبی دشمن صعب است کز تونخواهد جز زمین و شهر و مسکن . ناصرخ...
-
واژههای مشابه
-
غریبی کردن
لغتنامه دهخدا
غریبی کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مسافر شدن . سفر کردن . بیگانگی کردن . عدم آشنایی نمودن . || وحشت کردن . (ناظم الاطباء). ترسیدن شیرخواره از دیدن کسی ناشناس .
-
حرارت غریبی
لغتنامه دهخدا
حرارت غریبی . [ ح َ رَ ت ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرمی غیرطبیعی که خلقی و اصلی نباشد، چنانکه گرمی که از ملاقات آفتاب بمزاج درآید وگرمی دوا و گرمی تعفن که در بدن واقع شود و گرمی که از حرکت پیدا شود. (غیاث ) (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
واژههای همآوا
-
قریبی
لغتنامه دهخدا
قریبی . [ ق َ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به ابوقریبة که نام مردی است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
قریبی
لغتنامه دهخدا
قریبی . [ ق َبی ی ] (اِخ ) حبیب بن ابی قریبه معلم . از محدثان است . وی از عطاء و ابن سیرین روایت کند و از او حمادان و یزیدبن زریع و جز ایشان روایت دارند. او از مردم بصره و از ثقات محدثان است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
قریبی
لغتنامه دهخدا
قریبی . [ ق ُ رَ ](اِخ ) حسن بن علی . رجوع به قرینی (حسن بن علی ) شود.
-
قریبی
لغتنامه دهخدا
قریبی . [ ق ُ رَ بی ی ] (اِخ ) علی بن عاصم ، مکنی به ابوالحسن ، مولی قریبة، دختر محمدبن ابوبکر. از مردم واسط و از محدثان است . وی از محمدبن سوقة و جز او روایت کرده و کثیرالخطاء بوده و به سال 109هَ . ق . متولد شده و به سال 201 وفات یافته است . (اللباب...