کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غروک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غروک
لغتنامه دهخدا
غروک . [ غ ُرْ رو ] (ص ) در تداول گناباد خراسان مفتوق را گویند. کسی که مرض فتق دارد. مأخوذ از غر.غُرغُر. رجوع به همین مدخل ها شود. || در تداول شوشتر روده دراز را هم گویند. رجوع به لغت محلی شوشتر (نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ) ذیل روده دراز شود.
-
جستوجو در متن
-
غرغر
لغتنامه دهخدا
غرغر. [ غ ُ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). شخصی که خصیه ٔ او بزرگ و پرباد شده باشد و به عربی مفتوق خوانند. (برهان قاطع). کسی که خایه ٔ او ورم داشته باشد و صدا کند. (آنندراج ) (از انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). و...
-
فتق
لغتنامه دهخدا
فتق . [ ف َ ] (ع مص ) شکافتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ضد رتق . || شکافتن دوخت های لباس تا تکه های آن از هم جدا گردد. (اقرب الموارد). || گشادن نافه ٔ مشک . (منتهی الارب ). بیرون آوردن بوی مشک با فروکردن چیزی در آن . || مایه ٔ بسیار قوی انداختن...