کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرنبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرنبه
لغتنامه دهخدا
غرنبه . [ غ ُ رُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ صوت ) بانگ و فریاد و شور و مشغله وخروش . (برهان قاطع). بانگ و خروش به تشنیع بود چنانکه بهری بلند و بهری نه . (صحاح الفرس ) (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). بانگ تشنیع بود چنانکه بهری بیرون و بهری اندرون گلو بود. (فرهنگ اس...
-
جستوجو در متن
-
غرونبه
لغتنامه دهخدا
غرونبه . [ غ ُ روم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ صوت ) به معنی غروبه است که غرنبه و شور و غوغا و بانگ و خروش باشد.(برهان قاطع). فریاد و شور و مشغله و بانگ و خروش . (آنندراج ). غرنبه . (جهانگیری ). رجوع به غرنبه شود.
-
غروبه
لغتنامه دهخدا
غروبه . [ غ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ صوت ) غرنبه . فریاد و شور و مشغله و بانگ و خروش . (برهان قاطع) (آنندراج ). غرنبه . غرونبه . (برهان قاطع).
-
غرنب
لغتنامه دهخدا
غرنب . [ غ ُ رُمْب ْ ] (اِ صوت ) غرنبه و بانگ و فریاد و خروش و شور. (ناظم الاطباء). گرنب . گرمب .
-
غرینش
لغتنامه دهخدا
غرینش . [ غ ُ ن ِ ] (اِ) غرنبه و بانگ و فریاد و غوغا. غرینه . (ناظم الاطباء).
-
غرینه
لغتنامه دهخدا
غرینه . [ غ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) غرنبه و بانگ و فریاد و غوغا. غرینش . (ناظم الاطباء).
-
آسمان غرغره
لغتنامه دهخدا
آسمان غرغره . [ غ ُ غ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آسمان غُرّش . آسمان غُرُنْبه . آسمان غُرّه . تندر. رعد. سختو. بختو. کنور.
-
غنبه
لغتنامه دهخدا
غنبه . [ غُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب . (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب ، و غریدن . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
غرنبش
لغتنامه دهخدا
غرنبش . [ غ ُ رُم ْ ب ِ ] (اِمص ، اِ) غرنبیدن . غرنبه . صدای مهیب . (از فرهنگ شعوری ). آواز بلند و هولناکی که از انسان و یا حیوان برآید. (ناظم الاطباء) : به ویرانی بلخ جنبش کنان ز طوفان کینه غرنبش کنان . مولانا هاتفی (از فرهنگ شعوری ).|| رعد و تندر. ...
-
غرنبیدن
لغتنامه دهخدا
غرنبیدن . [ غ ُرُم ْ دَ ] (مص ) آواز در گلو پیچیدن و شور کردن و فریاد و غوغا نمودن و خروش و بانگ برآوردن . (برهان قاطع). || غریدن . آوازی هول دادن . آواز مهیب برآوردن رعد و جز آن . (از فرهنگ شعوری ) : غرنبیدن نای در کوه و دشت ز آوای تندر همی درگذشت ....
-
غرش
لغتنامه دهخدا
غرش . [ غ ُ رِ / غ ُرْ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از غریدن . آواز بامهابت حیوانات . (فرهنگ رشیدی ). آواز کردن و هیبت . (غیاث اللغات ). آواز مهیب . غُرِّشت . (حواشی برهان قاطع چ معین ). آواز شیر و ببر و پلنگ و مانند آن . آواز رعد. غرنبه . (برهان قاطع). غری...
-
چنبه
لغتنامه دهخدا
چنبه . [ چُم ْ / چَم ْ ب َ / ب ِ] (اِ) چوبی بود که مسافران چون سلاح در دست دارند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 469). چوبدستی که شتربانان و امثال ایشان بدست گیرند. (برهان ) (از جهانگیری ). چوبدستی شتربانان . (رشیدی ). چوبدستی شتربانان که چماق گویند و امثال آ...
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل . [ غ ُ غ ُ ] (اِ صوت ) شوریدن بلبلان و مرغان را گویند در حالت مستی . (برهان قاطع). نام آواز بلبلان چون بسیار باشند. آواز مرغان بسیار : خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی درشده آب کبوددر زره داودی . منوچهری .گر ندانی ز زاغور بلبل بنگرش گاه نغمه و غل...
-
دبوس
لغتنامه دهخدا
دبوس . [ دَ ] (اِ) دَبّوس . مرذم . مِقمع. (دهار). مقمعة. (ترجمان القرآن جرجانی ). عمود. لخت . تُپوز. تُپز. گرز آهنی . (برهان ) (غیاث ). گرز. (جهانگیری ). سرپاس . قلقشندی آرد که از آلات جنگ و سلاحهاست و آنرا عامود نیز گویند و از آهن سازند و اضلاعی دار...