کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرمان
لغتنامه دهخدا
غرمان .[ غ َ ] (نف ) نعت فاعلی از غَرمیدن . خشمناک و قهرآلود و غمگین . (برهان قاطع). مصحف غژمان . (حواشی برهان چ معین ). غضبناک و خشمگین ، و همچنین غرمنده و غرمیده . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : دشمن خویش را بری فرمان هر زمان دوست را کنی غ...
-
واژههای همآوا
-
قرمان
لغتنامه دهخدا
قرمان . [ ق َ ] (اِخ ) اقلیمی است در روم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاه قَرَمان خوانده شود.(اقرب الموارد). شهری است در ترکیه . نام قدیم آن لارندا است . این شهر در جنوب شرقی قونیه در فاصله ٔ 57000 گزی آن قرار گرفته و خاندان قرمان اغلو در قرن چ...
-
قرمان
لغتنامه دهخدا
قرمان . [ ق َ رَ ] (ع مص ) نخست گیاه خوردن گرفتن ستور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به ضعف و سستی خوردن . (منتهی الارب ). الاکل الضعیف . (اقرب الموارد).
-
قرمان
لغتنامه دهخدا
قرمان . [ ق ِ ] (اِخ ) معرب کرمان . رجوع به کرمان شود.
-
جستوجو در متن
-
غرمیده
لغتنامه دهخدا
غرمیده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف ) خشمگین و قهرآلود. غرمنده . (برهان قاطع) . ظاهراً مصحف غژمیده . (حواشی برهان قاطع چ معین ). غضبناک و خشمگین . غرمان . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به غرمان و غرمنده شود : نفس تو اژدهاست غرمیده نیک و بد ه...
-
غرمنده
لغتنامه دهخدا
غرمنده . [ غ َ م َ دَ / دِ ] (نف ) قهرآلود و خشمناک . (برهان قاطع) (آنندراج ). ظاهراً مصحف غژمنده . (حواشی برهان قاطع چ معین ) : شه از کینه زآنگونه غرمنده شدکه شیر از نهیبش سرافکنده شد. جلالی (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا).غراشیده . (...
-
چغاله
لغتنامه دهخدا
چغاله . [ چ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) میوه ٔ نارس را گویند. (برهان ). بمعنی میوه ٔ نارس میباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). میوه ٔ نارس . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). در تداول عامه ٔ خراسانیان بر بادام و زردآلو و گوجه و این قبیل میوه ها که نارس باشند اطلاق میش...
-
غرم
لغتنامه دهخدا
غرم . [ غ ُ ] (اِ) میش کوهی ؛ یعنی گوسفند ماده ٔ کوهی . (برهان قاطع) (از آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی ). میش کوهی ؛ یعنی نخجیر بود. (فرهنگ اوبهی ) : شیر گوزن و غرم را نشکردچونانکه تو اعدات را بشکری . دقیق...