کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرق آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرق آباد
لغتنامه دهخدا
غرق آباد. [ غ َ ](اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه ، که در 12هزارگزی خاور نوبران واقع شده ، و محلی است کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 2467 تن است که شیعه اند. و به زبان فارسی و ترکی سخن میگویند. آب آن از قنات (18 ...
-
واژههای مشابه
-
غرق شدن
لغتنامه دهخدا
غرق شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرورفتن در آب که از سر بگذرد. مستغرق شدن . انغماس . غرقه شدن . غَرَق . (منتهی الارب ) : آنگاه آگاه شدند که غرق خواست شدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 516). هیچ نمانده بود از غرق شدن . (تاریخ بیهقی ص 516).کشتی من که در م...
-
غرق کردن
لغتنامه دهخدا
غرق کردن . [ غ َ ک َ دَ] (مص مرکب ) فروبردن در آب و غیر آن . گذراندن آب ازسر کسی یا چیزی . اغراق . تغریق . (دهار) : از پی جان درازی شه شرق کردم آفاق را به شادی غرق . نظامی .رونق و طراوت عمر به آب بی دولتی غرق مکن . (کلیات سعدی چ شوریده مجلس چهارم ص 1...
-
غرق کردن
لغتنامه دهخدا
غرق کردن . [ غ ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلوت کردن جایی را. قرق کردن : حرم (زیارتگاه ) را غرق کردن . شکارگاه را غرق کردن . رجوع به غرق و قرق شود.
-
غرق کشیدن
لغتنامه دهخدا
غرق کشیدن . [ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تمام و کامل کشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کامل کشیدن کمان . (از تاج العروس ). اغراق . رجوع به غرق شود.
-
غرق گشتن
لغتنامه دهخدا
غرق گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غرق شدن . فرورفتن در آب : تا نشد پر بر سر دریا چو طشت چونکه پر شد طشت در وی غرق گشت . مولوی .ز هر سو برو انجمن گشت خلق کز آن گریه در خون همیگشت غرق .فردوسی .
-
غرق شده
لغتنامه دهخدا
غرق شده . [ غ َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه غرق گردیده باشد. آنکه در آب بمیرد. غریق . غارق . (منتهی الارب ). رجوع به غریق و غارق شود.
-
نفس غرق شدن
لغتنامه دهخدا
نفس غرق شدن . [ ن َ ف َ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نفس در سینه فروماندن و بیرون نیامدن . || کنایه از به شدت ترسیدن و وحشت کردن . سخت هراسان شدن چنانکه یارای دم برآوردن نماند.
-
غرق چشمه ٔ سیماب
لغتنامه دهخدا
غرق چشمه ٔ سیماب . [ غ َ ق ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مغرور و فریفته شدن به دنیا و روزگار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
غرق چشمه ٔ قیر
لغتنامه دهخدا
غرق چشمه ٔ قیر. [ غ َ ق ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرورفتن در آب . (برهان قاطع) (آنندراج ). فرورفته در آب . (ناظم الاطباء). || کنایه از فرورفتن به دنیا. (از برهان قاطع) (آنندراج ). فریفته به دنیا. (ناظم الاطباء). ||...
-
غرق آب زار
لغتنامه دهخدا
غرق آب زار. [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، که در 24هزارگزی جنوب باختری فریمان و 4هزارگزی باختر مالرو عمومی فریمان به پاقلعه قرار دارد. و منطقه ٔ کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 126 تن است که شیعه و فارسی زبانند. آب آن از...
-
جستوجو در متن
-
علی درزی
لغتنامه دهخدا
علی درزی . [ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی است جزءدهستان کوهپایه ، بخش نوبران شهرستان ساوه . واقع در 18 هزارگزی خاور نوبران و 6 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، دارای 436 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آن غلات ، بن شن ، بادام ...
-
قوام الدین
لغتنامه دهخدا
قوام الدین . [ ق َ مُدْ دی ] (اِخ ) حسن . معروف به حاجی قوام . از وزرای شاه شیخ ابواسحاق بود. حافظ درباره ٔ وی اشعاری دارد:بعهدسلطنت شاه شیخ ابواسحاق به پنج شخص عجب ملک فارس بود آبادتا آنجا که گوید : دگر کریم چو حاجی قوام دریادل که نام نیک ببرد از جه...