کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرقهساحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غرقه
لغتنامه دهخدا
غرقه . [ غ َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه ٔ شهرستان گلپایگان که در 19هزارگزی شمال گلپایگان و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ گلپایگان به خمین قرار دارد. محلی جلگه و معتدل و سکنه ٔ آن 275 تن است و شیعه اند و به لهجه ٔ لری فارسی سخن میگویند. آب آن...
-
غرقه
لغتنامه دهخدا
غرقه . [ غ َ ق َ / ق ِ ] (ص ) غریق . ترکیبی است از غرق + هَ (نسبت ). (از غیاث اللغات ). در آب شده . (آنندراج ). در آب فرورفته . در آب مرده . آنکه آب از سر وی بگذرد.غارق . مغروق . غرق شده . رجوع به غرق شود : چون نمد همچو دیبه شد چه علاج چاره چه غرقه ر...
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ َ رِ ق َ ] (ع ص ) زمین نیک سیراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ َ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است در یمامة و نخلستانی است متعلق به بنی عدی بن حنیفة. (از معجم البلدان ).
-
غرقة
لغتنامه دهخدا
غرقة. [ غ ُ ق َ ] (ع اِ) یک شربت از شیر و مانند آن . ج ، غُرَق . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) شاعری است نهاوندی ، او راست :وعده ٔ وصلم بماه و سال مفرمامدت هجر تو سال و ماه ندارد.(از بهترین اشعار پژمان ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) قسمت ساحلی الجزایر و تونس را در افریقا نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) ناحیه ای در افریقا، واقع در ساحل غربی بحر احمر و در شمال مصوع . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (معجم البلدان ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ )ناحیه ای است در طرابلس غربی . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (ع اِ) لب . (دهار). عراق . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل . || کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).ساحل عبارت است از فصل مشترک ...
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ] (اِخ ) ناحیه ای است در شهرستان بیروت در لبنان ، دربخش عکا و شامل 18 قریه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ح ِ ] (اِخ ) سواحل شرقی افریقا یعنی زنگبار و سفاله و نواحی همجوار آن را گویند. مردم آنجا و زبان آنان را نیز ساحلی و سواحلی نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
غرقه شدن
لغتنامه دهخدا
غرقه شدن . [ غ َ ق َ / ق ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غرق شدن . در آب فروشدن . خفه شدن در آب . غریق شدن : دهان خشک و غرقه شده تن در آب ز رنج و ز تابیدن آفتاب . فردوسی .چو خورشیدتابان ز گنبد بگشت به خون غرقه شد کوه و دریا و دشت . فردوسی .به دل گفت گر با نبی ...
-
غرقه کردن
لغتنامه دهخدا
غرقه کردن . [ غ َ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غرق کردن . در آب فروبردن . تغریق . اغراق . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ذیل اغراق ) : بر آن بادپایان با آفرین به آب اندرون غرقه کردند زین . فردوسی . || فروبردن در آب و خفه کردن : ق...