کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرقاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرقاب
لغتنامه دهخدا
غرقاب . [ غ َ ] (اِ مرکب ) غرق + آب . آب عمیق را گویند که نقیض پایاب است . (برهان قاطع). غرقاب به قلب اضافت به معنی آب عمیق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرداب که در بعض جای دریا باشد. (از فرهنگ شعوری ) (از ناظم الاطباء) : به ریگ اندر همی شد مرد تازان...
-
غرقاب
لغتنامه دهخدا
غرقاب . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 12هزارگزی شمال دهدز واقع شده و منطقه ٔ کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 78 تن و شیعه اند و به لهجه ٔ لری بختیاری و فارسی سخن می گویند. آب آن از چشمه و قنات است و محصول آنجا غلات و...
-
غرقاب
لغتنامه دهخدا
غرقاب . [ غ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه ٔ شهرستان گلپایگان ، که در 18هزارگزی شمال خاوری گلپایگان و 15هزارگزی خاوری اتومبیل رو گلپایگان به خمین واقع شده ، و منطقه ٔ جلگه و معتدل و سکنه ٔ آن 161 تن است و دارای مذهب تشیعاند، زبان آنان لهجه ...
-
واژههای مشابه
-
غرقاب شدن
لغتنامه دهخدا
غرقاب شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از غرق شدن در آب باشد. (برهان قاطع). غرق شدن در آب . (آنندراج ). غوطه خوردن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
غرغاب
لغتنامه دهخدا
غرغاب . [ غ َ ] (اِ) گرداب . (آنندراج ). غرقاب . رجوع به غرقاب شود. || شور و غوغا و آواز. (آنندراج ). نعره و های و هوی و آوازه ٔ بلند و مهیب . (فرهنگ شعوری ) : غرغاب افتد در جهان از حسن عالمگیر توباید حذر از غمزه ٔ خونخوار و چشم پرفتن .ابوالمعانی (از...
-
قرق آب
لغتنامه دهخدا
قرق آب . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فاروج بخش حومه ٔشهرستان قوچان واقع در 16 هزارگزی شمال باختری قوچان . موقع جغرافیایی آن جلگه و نواحی آن معتدل است . 54تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، میوه جات و شغل اهالی زراعت است . راه اتومبیل رو د...
-
جستوجو در متن
-
غرغاب
لغتنامه دهخدا
غرغاب . [ غ َ ] (اِ) گرداب . (آنندراج ). غرقاب . رجوع به غرقاب شود. || شور و غوغا و آواز. (آنندراج ). نعره و های و هوی و آوازه ٔ بلند و مهیب . (فرهنگ شعوری ) : غرغاب افتد در جهان از حسن عالمگیر توباید حذر از غمزه ٔ خونخوار و چشم پرفتن .ابوالمعانی (از...
-
تکیه ساختن
لغتنامه دهخدا
تکیه ساختن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) تکیه کردن . پناه بردن : طرح به غرقاب درانداختم تکیه به آمرزش حق ساختم .نظامی .
-
غوار
لغتنامه دهخدا
غوار. [ غ َوْ وا ] (ع ص ) آنکه مشق دویدن میکند. مسابقه کننده در دویدن . || (اِ) زمین باتلاقی . || گرداب . غرقاب . (دزی ج 2 ص 230).
-
اشناب
لغتنامه دهخدا
اشناب . [ اَ / اِ ] (اِ) مرادف اشنا و اشناه و اشناو بمعنی شناوری . (رشیدی ). شنا و شناوری . (برهان ) (هفت قلزم ). شناگر و آب ورز.... مخفف آشناب (با الف ممدوده ) که مخفف آشنای آب است . (فرهنگ نظام ).آشنا. (سروری ). شنا. (شعوری ج 1 ص 134) : زمین را خون...
-
چارموجه
لغتنامه دهخدا
چارموجه . [ م َ ج َ / ج ِ] (اِ مرکب ) چهارموجه . چهارموج . چارموج . غرقاب . طوفان . بمعنی گرداب . (غیاث ). طوفان دریایی : آید به چارموجه ٔ دریای حسن تولرزد به خود چو کشتی بی لنگر آینه . صائب (از آنندراج ).و رجوع به چارموج شود.
-
منقذ
لغتنامه دهخدا
منقذ. [ م ُ ق ِ ](ع ص ) رهاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نجات دهنده . رهاکننده . خلاص کننده : المنقذ من الضلال . (از یادداشت مرحوم دهخدا) : خرگوش گفت ... ترا به حیلتی ارشاد کنم که منقذی باشد از این غرقاب که درافتاده ای . (مرز...