کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرثان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرثان
لغتنامه دهخدا
غرثان . [ غ َ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (غیاث اللغات ). ج ، غرثی ̍، غَراثی ̍، غِراث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تأنیث آن غرثی . ج ، غِراث . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
قرصان
لغتنامه دهخدا
قرصان . [ ق ُ ] (معرب ، اِ) دریازن . ج ، قراصین (دریازنان ، دزدان دریایی ).
-
جستوجو در متن
-
غراثی
لغتنامه دهخدا
غراثی . [ غ َ ثا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غرثان . (اقرب الموارد). رجوع به غرثان شود.
-
غراث
لغتنامه دهخدا
غراث . [ غ ِ ] (ع ص ، اِ)گرسنگان . ج ِ غَرثان . (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ غَرثی ̍. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گرسنگان . غَرثی ̍. غَراثی . (اقرب الموارد). رجوع به غرثان و غرثی شود.
-
غرثی
لغتنامه دهخدا
غرثی . [ غ َ ثا ] (ع ص ) گرسنه . تأنیث غرثان . ج ، غِراث . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غرثی الوشاح ؛ زن باریک میان . (منتهی الارب ). زن باریک اندام و میان . (آنندراج ): امراءة غرثی الوشاح ؛ ای دقیقةالخصر لایملأ وشاحها فکانه غرثان . (اقرب ا...
-
یاسر
لغتنامه دهخدا
یاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن النصر قاضی نیشابور بوده است . صاحب تاریخ بیهق ذیل ترجمه ٔ احوال (محمدبن سعید البیهقی معروف بمحم ) آرد: و از اشعار معروف او این ابیات است که قاضی نیشابور یاسربن النصر را در آن بنکوهد : قد کان غرثان فتمت کسره و کان عریان فتم و ...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سعید بیهقی معروف به محم . از قصبه ٔ سبزوار بود و ابوالقاسم عبدبن احمدبن محمود بلخی کعبی او را در کتاب مفاخر نیشابور یاد کند واو را دیوان شعر است و از اشعار او این ابیات معروف است که قاضی نیشابور یاسربن نصر را در آن...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت لکیز بنت مرّة العفیفیة. شاعرة من شواعر العرب فی الجاهلیة قالت ترثی اخاها غرثان و تلوم بنی ربیعة علی اهمالهم له فی ساحة الحرب التی وقعت بین بنی ربیعة و بین ایاد و لخم :لما ذکرت غُریثا زاد بی کمدی حتی هممت من البلوی باعلان ...
-
اسرع
لغتنامه دهخدا
اسرع . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سرعت . شتاب تر. بشتاب تر. زودتر. تندتر. تیزتر. چالاک تر. سریعتر. ازرع : و هو اسرع الحاسبین . (قرآن 62/6). علی اسرع الحال .- امثال : اسرع غدرةً من الذئب ؛ قال فیه بعض الشعراء:و کنت کذئب السوء اذ قال مرةًلعمرو...