کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ِ رَ ] (ع مص ) وعده . نوید. (منتهی الارب ): وَغ-َرَ فلاناً غرةً؛ وعده . (اقرب الموارد). || غره ٔ آفتاب بر کسی ؛ سخت افتادن آن بر وی . (از اقرب الموارد).
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ِرْ رَ ] (ع مص ) فریفتن . بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ). گول زدن . حریص کردن به باطل . (از اقرب الموارد). غَرّ.غرور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَرّ شود. || در «لطائف » غره به فتح اول و تشدیددوم به معنی فریفته شدن و ...
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) قله ای است در مدینه متعلق به بنی عمروبن عوف . در مکان این بنا مناره ٔ مسجد قبا ساخته شده است . (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ، غُرَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). سپیدی پیشانی است بزرگتر از درمی . وَضَح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صاحب صبح الاعشی گوید (ج 2 ص 19) غرة، سفیدی پیشانی اسب را گویند که بزرگتر از درهم باشد...
-
واژههای مشابه
-
غره
لغتنامه دهخدا
غره . [ غ ُ رَ / رِ ] (اِ صوت ) آواز رعد و سباع . غُرّه . (فرهنگ شعوری ). رجوع به غُرّه شود.
-
غره
لغتنامه دهخدا
غره . [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) در حبیب السیر غره از بلادشام و از اعمال قدس به شمار آمده : و مولدش (شافعی ) به روایت اصح غره بود از بلاد شام . (حبیب السیر چ 1 تهران جزو سیم از مجلد ثانی ص 93). خبر به دارالسلطنه ٔ هرات رسید که مولانا حسام الدین مبارکشاه به ...
-
غره
لغتنامه دهخدا
غره . [ غ ُرْ رَ/ رِ ] (اِ صوت ) آواز رعد و سباع . به تخفیف را نیز آورند. (از فرهنگ شعوری ). غرش . غرش شیر : غره ای کن شیروار ای شیر حق تا رود آن غره بر هفتم طبق . مولوی (مثنوی ).غره ٔ شیرت بخواهد آسمان نقش شیر و آنگه اخلاق سگان . مولوی (مثنوی چ کلال...
-
غره بودن
لغتنامه دهخدا
غره بودن . [ غ ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مغ-روربودن . (آنندراج ). فریفته شدن . گول خوردن . غره شدن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به غره شود : آهی مباش غره فسان و فسوس راهرگز مدان تو زهر گیاه اصل سوس را.؟ (آنندراج ).
-
غره ساختن
لغتنامه دهخدا
غره ساختن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) گول زدن . فریفتن . غره کردن . رجوع به غره شود : به دیو امل عقل غره نسازم به باد طمع طبعخرم ندارم .خاقانی .
-
غره شدن
لغتنامه دهخدا
غره شدن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن . امید بیهوده داشتن . غافل شدن . (ناظم الاطباء). فریب خوردن . فریفته گشتن . گول خوردن . فنودن . مغرور شدن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به غره شود : غره مشو بدانکه جهانت عزیز کردای بس ...
-
غره کردن
لغتنامه دهخدا
غره کردن . [ غ ِرْ /غ َرْ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . گول زدن . مغرور کردن . غره ساختن . رجوع به غره شود : نگویند زینگونه مردان مردهمانا جوانی ترا غره کرد. فردوسی .چون شوی غره بدینش چو همی بینی که همی غره کند گنبد دوارش . ناصرخسرو.نگر کتان ن...
-
غره گردیدن
لغتنامه دهخدا
غره گردیدن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن . گول خوردن .غره گشتن . مغرور شدن . رجوع به غره شود : نگردد به گفتار مستانه غره کسی کو دل و جان هشیار دارد.ناصرخسرو.
-
غره گشتن
لغتنامه دهخدا
غره گشتن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فریفته شدن . گول خوردن . مغرور شدن . غره گردیدن . غره شدن . غره بودن . رجوع به غره شود : به زرق تو این بار غره نگردم گر انجیل و تورات پیشم بخوانی . منوچهری .تا غره گشته ای به سخنهایی کاینها خبر ...
-
غره ماه
لغتنامه دهخدا
غره ماه . [ غ ُرْ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اول روزاز ماه . شب اول ماه . مستهل ماه . رجوع به غره شود.