کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غربیلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غربیلک
لغتنامه دهخدا
غربیلک . [ غ َ ل َ ] (اِ) ریشی (قرحه ای ) است و عرب آن را دُبَیلَة گوید. (از منتهی الارب ذیل دبیلة). والجة. (منتهی الارب ). کفگیرک .شیرپنجه : در تفجیر ریش غربیلک و تحلیل آن ، برگ گیاه سعالی عجیب الفعل است . (از منتهی الارب ذیل سعالی ).
-
جستوجو در متن
-
سعالی
لغتنامه دهخدا
سعالی . [ س ُ ] (ع اِ) گیاهی است برگ آن در تفجیر ریش غربیلک و تحلیل آن عجیب الفعل و تازه کر را دفع کند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فنجریون است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
والجة
لغتنامه دهخدا
والجة. [ ل ِ ج َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن درد که بگیرد مردم را. (مهذب الاسماء). درد دندان و درد شکم یا ریش غربیلک یا نوعی از بیماری سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دردی است در شکم . (از المنجد). || درندگان . ما...
-
دبیلة
لغتنامه دهخدا
دبیلة. [دُ ب َ ل َ ] (ع اِ) سختی . یقال : دبلته الدبیله ؛ ای اصابته الداهیه . || ریش غربیلک . (منتهی الارب ). غلوله که بسبب علتی دیگر در بدن آدمی بهمرسد. قرحه ٔ بزرگ را گویند که او را غور بزرگ باشد و ریم کندبسیار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دُبَل . غربیل...
-
کفگیرک
لغتنامه دهخدا
کفگیرک . [ ک َ رَ ] (اِ مصغر) کفگیر خرد. (یادداشت مؤلف ). کفگیر کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). || بیلچه . قسمی استام . (یادداشت مؤلف ). || دمل دردناک است زیر جلدی که دارای حجمی نسبة بزرگ است (به اندازه ٔ تخم کبوتر یا تخم مرغ ) و همه ٔ مشخصات دمل رادار...